گنجور

 
نظیری نیشابوری

به بوی می دو سه ژولیده مرقع پوش

میان دیر خرابات آمدیم به هوش

چو رطل می به دهان قنینه دوخته چشم

چو شیشه پنبه به وعظ سبو کشیده به گوش

ز هر چه فایده ای دیده بهره ور گشته

نهاده بر سخن راست گوش پندنیوش

به چرب و خشک رباب و چغانه در سازش

به خام و پخته پیمانه و سبو در جوش

همیشه کام به نور حضور در دامن

همیشه یار ز حسن خیال در آغوش

سروده با بت و مطرب چو با فرشته سحاب

چمیده با دف و ساغر چو با ستاره سروش

ز بس حرارت افکار سینه کوره نار

ز بس حلاوت گفتار کام چشمه نوش

به دوستی در دکان حیله دربسته

نه مکر و حیله خر از هم نه کبر و عشوه فروش

چو روز چند برین عیش و انبساط گذشت

یکی ز زمره ما در میانه شد خاموش

زدیم بانگ چو دیدیم خفته بر طرفی

ز مستی می سرشار زندگی مدهوش

پی بریدن پیوند جان ز جانانش

به سینه جان ز شکنج برآمدن به خروش

به حارسان بدن در مقام قطع وداع

همان نگار نهانی نهاده رو بر روش

به عزم آن که گذارد مقام برگردد

سر از دریچه نطق و دماغ و دیده و گوش

روان به وحدت حسنش شهادت آوردیم

نمود روی ز برقع نگار برقع پوش

حقیقت آن که چو عارف به حق شود واصل

به وجد خرقه چو پروانه افکند از دوش

جمال ذات حقیقی برآید از پرده

به پختگی چو رسد می فرونشیند جوش

گمان مدار که این کالبد شود باطل

دمد به جای قد و زلف سرو و مرزنگوش

به سعی اگرچه کسی ره به کنه او نبرد

ز عمر تا نفسی هست در تلاش بکوش

دکان چون و چرا بسته از درون و برون

به فضل عام دمادم به مهر نوشانوش

نظر به صورت ظاهر مکن «نظیری » را

یقین شناس که حق را بشر بود روپوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش

گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش

بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد

شراب گلگون از دست گلعذاران نوش

همه سعادت دستور شاه سعدالملک

[...]

حکیم نزاری

ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش

شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش

به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد

که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش

بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش

شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش

درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد

به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش

شود چو روی فلک پرستاره روی زمین

[...]

خواجوی کرمانی

چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش

چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش

منم غلام تو ور زانک از من آزادی

مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش

ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم

[...]

کمال خجندی

چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش

ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش

سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد

معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش

به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه