گنجور

 
نظیری نیشابوری

فراق دوستان بسیار پیش آمد دل ما را

غم بیرون گرفت از ما هوای منزل ما را

گل افشان بود با تو هر بن خار و سر سنگی

تو چون رفتی از اینجا آفتی زد حاصل ما را

عفاک الله به قید عشقم از هستی برآوردی

به یک مشکل نمودی حل هزاران مشکل ما را

اگر مقبول اگر مردود حرف ما اثر دارد

توان تعویذ بازو کرد سحر باطل ما را

سرشت ما خواص مهر و طبع دوستی دارد

برهمن بت نمی سازد مگر مشت کل ما را

همه افسانه گیسو و رخسار تو می گویم

شب ما نور می بخشد چراغ محفل ما را

بشارت در گذر دادیم و شاهد در نظر داریم

به دیدار تو چشم افتاد بخت مقبل ما را

درین صحرا «نظیری » نیست لاغرتر ز ما صیدی

که بر فتراک می بندد شکار بسمل ما را

 
 
 
بابافغانی

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را

فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را

چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن

اثر بین طالع مسعود و بخت مقبل ما را

به آب دیده خواهم متصل ای سایهٔ رحمت

[...]

میلی

خوشم کآتش زد امشب آه حسرت محفل ما را

اجل شاید به این تقریب یابد منزل ما را

حدیث عشق ما را ناکسی تا نشنود، خواهم

کسی غیر از سگ او نشنود درد دل ما را

تامل چیست، برکش تیغ و قتل ما غریبان کن

[...]

صائب تبریزی

ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را

گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را

که می آید به سروقت دل ما جز پریشانی؟

که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟

به تیغ بی نیازی خون آهوی حرم ریزد

[...]

فیاض لاهیجی

الهی آب و رنگ شعله ده مشت گل ما را

نمکزار تبسّم کن لب زخم دل ما را

مباد آسیب تدبیر گشایش ره درو یابد

به چین جبهة خوبان گره کن مشکل ما را

مکرّر شد به یک عادت تپیدن بیمِ آرامست

[...]

اسیر شهرستانی

به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را

خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را

هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد

ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را

غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه