منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را
فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را
چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن
اثر بین طالع مسعود و بخت مقبل ما را
به آب دیده خواهم متصل ای سایهٔ رحمت
که سرو سرکشت مایل شود آب و گل ما را
خلاص از قید هستی مینمود احباب را مشکل
گشاد از حلقهٔ زلف تو آید مشکل ما را
دل پر درد دارم ای طبیب عاشقان امشب
قدم چون رنجه کردی گوش کن درد دل ما را
خوش آن ساعت که عشق خانهسوز وادی حیرت
به عزم کعبهٔ مقصود بندد محمل ما را
فغانی چون گره کردند خوبان سنبل مشکین
به دام آرزو بستند مرغ بسمل ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی شمعی اشاره میکند که محفل عشق و محبت را روشن کرده است. او از نور خورشید و روشنایی دلها سخن میگوید و به تاثیر مثبت آن بر زندگیاش اشاره میکند. شاعر به یاری خداوند و رحمت او امید دارد و میخواهد از غمها و مشکلات رهایی یابد. او درد دل خود را با طبیب عشق در میان میگذارد و به عشق و جستجوی حقیقت اشاره میکند. در آخر، به تجربهای از زیبایی و آرزوهایش اشاره کرده و ابراز میکند که این پیوندها گرهای از دلش باز کرده است.
هوش مصنوعی: ای شمع زیبا، تو محفل ما را روشن کردی و با نور خود، خانه ما را مانند طلوع آفتاب درخشان کردی.
هوش مصنوعی: به خاطر حضور تو، چشمان دل روشن شدهاند و نشانههای خوشبختی و شانس برای ما نمایان شده است.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که با اشکهایم به تو وصل شوم ای سایه رحمت، چون درخت سرو به سوی آب و خاک متمایل میشود.
هوش مصنوعی: فرار از محدودیتهای وجودی برای دوستان دشوار به نظر میرسد، اما برای من، رهایی از این زنجیرها از طریق زیبایی و پیچیدگیهای موهای تو آسانتر میشود.
هوش مصنوعی: ای طبیب عاشقان، من دلی پر از درد دارم. امشب که تو قدم میزنی، لطفاً به من توجه کن و به درد دل من گوش کن.
هوش مصنوعی: ساعت خوشی است که عشق، با شوق و اشتیاق، ما را به سمت کعبهای که هدف نهایی ماست، هدایت کند و به سفر ما معنا ببخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که افراد زیبا و دلربا، با دلربایی و جذابیت خود ما را در بیخبری و آرزوهای دور قرار دادند، زندگی ما مانند پرندهای گرفتار در دام و متحیر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشم کآتش زد امشب آه حسرت محفل ما را
اجل شاید به این تقریب یابد منزل ما را
حدیث عشق ما را ناکسی تا نشنود، خواهم
کسی غیر از سگ او نشنود درد دل ما را
تامل چیست، برکش تیغ و قتل ما غریبان کن
[...]
فراق دوستان بسیار پیش آمد دل ما را
غم بیرون گرفت از ما هوای منزل ما را
گل افشان بود با تو هر بن خار و سر سنگی
تو چون رفتی از اینجا آفتی زد حاصل ما را
عفاک الله به قید عشقم از هستی برآوردی
[...]
ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را
گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را
که می آید به سروقت دل ما جز پریشانی؟
که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟
به تیغ بی نیازی خون آهوی حرم ریزد
[...]
الهی آب و رنگ شعله ده مشت گل ما را
نمکزار تبسّم کن لب زخم دل ما را
مباد آسیب تدبیر گشایش ره درو یابد
به چین جبهة خوبان گره کن مشکل ما را
مکرّر شد به یک عادت تپیدن بیمِ آرامست
[...]
به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را
خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد
ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.