خوشم کآتش زد امشب آه حسرت محفل ما را
اجل شاید به این تقریب یابد منزل ما را
حدیث عشق ما را ناکسی تا نشنود، خواهم
کسی غیر از سگ او نشنود درد دل ما را
تامل چیست، برکش تیغ و قتل ما غریبان کن
که چندین آخراندیشی نباید بسمل ما را
چنان شد تیره، محنت خانه ام از دود آه امشب
که کرد از چشم تر پنهان، چراغ محفل ما را
نخواهم هیچ کس داند که ناحق کشت میلی را
که ترسم بی وفا گویند ترک قاتل ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حسرت و درد عشق است. شاعر از آتش عشق و محنتی که بر دلش نشسته صحبت میکند و میگوید که هیچکس داستان عشق او را نمیفهمد و تنها دوستی که میتواند درد او را بشنود، همان سگ است. او از غم و ناراحتیاش و همچنین حسرتی که در دل دارد، سخن میگوید و نگران است که دیگران او را به اشتباه قضاوت کنند و به او اتهام بزنند. شاعر در نهایت، از تاریکی و درد در محفلش میگوید که باعث شده چراغ محفلش پنهان بماند.
هوش مصنوعی: امشب با صدای آه حسرت، محفل ما به آتش کشیده شده و خوشحالم که شاید این نشانهای باشد که مرگ، نزدیکتر شده و به زودی به ما میرسد.
هوش مصنوعی: میگوید که هیچکس در مورد عشق ما صحبت نکند و من نمیخواهم کسی جز آن سگ بیخبر از درد دل ما باشد.
هوش مصنوعی: تامل یعنی چه؟ تیغ را از نیام بیرون بیاور و ما غریبها را بکش! دیگر تفکر و تردید برای چه، ما را نباید به این حال بیندازید.
هوش مصنوعی: امشب به قدری اندوهگین هستم که مانند دود و اشک، خانهام را تاریک کردهاند. بهطوری که نور جشن و شادی ما از چشمانم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: نمیخواهم کسی بداند که به خاطر عشق حقیقیام را نابود کردهام، زیرا میترسم که به من بگویند کسی که عشقش را ترک کرده، بیوفاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را
فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را
چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن
اثر بین طالع مسعود و بخت مقبل ما را
به آب دیده خواهم متصل ای سایهٔ رحمت
[...]
فراق دوستان بسیار پیش آمد دل ما را
غم بیرون گرفت از ما هوای منزل ما را
گل افشان بود با تو هر بن خار و سر سنگی
تو چون رفتی از اینجا آفتی زد حاصل ما را
عفاک الله به قید عشقم از هستی برآوردی
[...]
ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را
گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را
که می آید به سروقت دل ما جز پریشانی؟
که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟
به تیغ بی نیازی خون آهوی حرم ریزد
[...]
الهی آب و رنگ شعله ده مشت گل ما را
نمکزار تبسّم کن لب زخم دل ما را
مباد آسیب تدبیر گشایش ره درو یابد
به چین جبهة خوبان گره کن مشکل ما را
مکرّر شد به یک عادت تپیدن بیمِ آرامست
[...]
به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را
خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد
ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.