گنجور

 
ناصر بخارایی

هنوز در دل مائی و پیش دیده مقابل

که منقطع نشود دوستی به قطع منازل

میان لیلی و مجنون مودّت است و ارادت

اگر عداوت و شور است در میان قبایل

به ما ز دوست سلامی مگر نسیم رساند

کز آب دیده در این ره پدید نیست مراحل

نظر به صورت زیبا و زلف و خال ندارم

که میل اهل حقیقت به سیرت است و شمایل

عجب که خاطر گلبن ز درد دل نشود خون

چنین که سوخت دل لاله از خروش عنادل

دگر ز کشتهٔ هجران دلیل عشق چه جوئی

که آب دیده نمودیم و رنگ چهره دلایل

مرا به روز قیامت قتیل عشق تو یابند

سپرده جان گرامی، گرفته دامن قاتل

مران شکسته‌دلان را از آستان کریمت

چرا که اهل کرم را گریز نیست ز سایل

چنین که هستی ناصر به بحر عشق فرو شد

گمان مبر که غبارش برد نسیم به ساحل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل

که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل

خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل

تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل

أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟

[...]

حکیم نزاری

کجا شدی که فراتر نمی شوی ز مقابل

چه غایبی که چنین حاضری به شکل و شمایل

درونِ خانۀ چشمی کدام حاضر و غایب

مقیمِ سینۀ تنگی کدام خارج و داخل

به تن جدایم و جانم به خدمتِ تو ملازم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
خواجوی کرمانی

دلم ربودی و رفتی ولی نمی روی از دل

بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل

گرم وصول میسّر شود که منزل قربست

کنم مرا دل از خاک آستان تو حاصل

هوایت ار بنهم سر کجا برون کنم از سر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
صامت بروجردی

سوم اگر نشود این دو مطلبم حاصل

به آب رحم سرشته است گر شما را گل

کجا رواست به یک کشته یک جهان قاتل

شده است کار من از زندگی دگر مشکل

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه