همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج وکوژی در زلف و جعد و آن محتال
ز بهر آنکه به جعد و به زلف واومانم
بحیله تن را گه جیم کردمی گه دال
وگر به باغ فرا رفتمی زبانم هیچ
نیافتی ز خروشیدن و نکوهش هال
زبس مناظره کانجا زبان من کردی
بر آن نکوی سپر غم بر آن خجسته نهال
به لاله گفتمی: ای لاله! شرم دار و مروی
به سرو گفتمی ای سرو! شرم دار و مبال
که پیش قامت و رخسار او شما هر دو
چو پیش تیر کمانید و پیش بدر هلال
بچشم من بت من پیش ازین بدینسان بود
بتم چنین و دلم در هواش بر یک حال
بنیم بوسه ز من خواستی هزار سجود
بیک جواب زمن خواستی هزار سؤال
مرا دو چشم بدان تا چه خواهد و چه کند
بر این دو حال زمان تا زمان سکال سکال
هوا و خوبی او دردل و دو دیده من
زوال کرد فرستاده امیر زوال
معین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدا مال
ز دشت و بستان چون بازگشت روز شکار
بنیک روز وبفرخ زمان و میمون فال
یک تذرو فرستاد مرمرا که مگر
بحیله آیم در بند حسن آن محتال
چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم
چو روی خوبان آراسته همه پروبال
ز هفت گونه بر و هفت رنگ و بر هر رنگ
هزار گونه محاسن، هزار گونه جمال
چو زر خفچه همه پشت و برش آتش رنگ
چو نخل بسته همه سینه دایره اشکال
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش ازو صد هزار غنج و دلال
دولب: چو نار کفیده، چو برگ سوسن زرد
دو رخ: چو نار شکفته، چو برگ لاله لال
چو قطن میری در زیر پوشش منسوج
برای پوزش باز امیر خوب خصال
چگونه بازی چون پاره ای ز ابر سفید
به سنگ وزن درم سنگ او به ده مثقال
مبارزیست، لباسش زسیمگون جوشن
مبارزیست سلاحش مخالب و چنگال
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجبست
که وحشیانرا باشد جلاجل و خلخال
به تن بگونه سیم وبه پشت و بال سپید
درو نشانده تنک پاره های سیم حلال
بروز جنگ مر او را بچنگ بسته برند
نه زان قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال
ولیکن از پی آن کو چو خصم دید از دور
بی آنکه وقت بود چیرگی کندبه جدال
عقاب گیرد باز کسی که او بکمند
گرفته باشد کرگ و بگرز کوفته یال
اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کند
عقابرا به بلک بشکند سرو تن و بال
امیر یوسف کرگ افکنست وشیر کشست
ز کرگ وشیربجان رسته بود رستم زال
ز آتش آب کند حلمش وزباد او رست
ز پیل پشه کند سهمش و ز شیر شکال
به خو، بهار برون آورد، میانه دی
به جود، چشمه دواند ز تل های رمال
چو زایری سوی او قصد کرد زایر را
ز حرص باز شد جود او باستقبال
بسی نمانده که از جود حجره ها سازد
ز بهر سایل در گنجهای بیت المال
چنانکه جود بدان دستهای مکنت بخش
ز بهر شیر ز پستان مادران اطفال
ز هول خون شود اندر دو چشم آز سرشک
چو تیر بر کشد از نزل دان بروز نوال
حسام او بجهان اندر افکند فریاد
نهیب او بزمین اندر افکند زلزال
تن مخالف او گر قوی درخت بود
چو دید هولش لرزان شود بگونه نال
سه چیر افکند از دشمنان بروز نبرد
چو تیغ اوبگشاید ز حلقشان قیفال
ز دستهاشان پهنه ز پایها چو گان
ز گرد سرها گوی، اینت شاه و اینت جلال
جهانیان همه زو شاکرند پیر و جوان
بخاصه من که شدم زو برادر اقبال
ز جاه او غنیم چو ن زمال او غنیم
بدین دوجاه و جیهم میانه اشکال
خدای ناصر آن شاه باد و گردون یار
برای او شب وروز و بکام اومه وسال
چنانکه اودل من شاد کرد شادان باد
ز خلق و مذهب پاکش دل محمد و آل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و محبوبیتی است که گوینده نسبت به محبوب خود دارد. او به شکل پرشور و احساسی از جذابیت و خوش رویی یار خود سخن میگوید و تأکید میکند که تا او را از نزدیک ندیده بود، نمیتوانسته چنین احساسی داشته باشد. در ادامه، شاعر به توصیف وصفناپذیر محبوبش و انواع زیباییهای او میپردازد و به مقایسه او با گلها و دیگر زیباییهای طبیعی میپردازد. همچنین، او ویژگیهای مبارز و دلاورانهای را که در یوسف بن ناصر، شخصیت مورد نظرش، میبیند، توصیف میکند و به جود و کرامت او اشاره دارد. در نهایت، شاعر آرزوی توفیق و بقا برای محبوبش دارد و از خداوند میخواهد که او را یاری دهد.
هوش مصنوعی: همیشه میگفتم که در دنیا به زیبایی و جذابیت مانند یار من پیدا نمیشود و این موضوع غیرممکن است.
هوش مصنوعی: من به آنچه که ادعا کردم، ایمان نداشتم و نمیتوانستم آن را بپذیرم، زیرا چشمان من هرگز چنین چیزی را ندیده بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو را با زیباییهای چشمانت دیدم، همیشه در دل من تصاویری از پیچیدگی و زیبایی موها و حالتهایت نقش بسته است.
هوش مصنوعی: برای اینکه در برابر زیبایی و جذابیت موهای فر و پیچیده تو تسلیم شوم، گاهی خود را به زحمت میاندازم و گاهی به نحوی دیگر جلوه میدهم.
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم، هیچچیزی نمیتوانم بگویم جز سرزنش و ناله از حال و روز خودم.
هوش مصنوعی: به خاطر مناظره و گفتگوهایی که در آنجا داشتم، زبانم بر آن شخص نیکو به حالت دفاع درآمد و احساس غم را بر آن درخت خوشبختی پشت سر گذاشتم.
هوش مصنوعی: به لاله گفتم: ای لاله! شرم کن و به خودت نبال، و به سرو گفتم: ای سرو! شرم کن و بیش از حد خود را به نمایش نگذار.
هوش مصنوعی: شما هر دو در برابر زیبایی و قامت او مانند تیر و کمانی هستید که در مقابل ماه کامل یعنی بدر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در نگاه من، معشوقم همیشه اینگونه بوده و عشق من به او در یک حالت ثابت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر از من بوسهای خواستی، باید میدانستی که برای هر بار آن، به اندازۀ هزار سجود، نیاز به پاسخ دارم. در واقع، برای یک جواب از من، هزار سؤال نیاز است.
هوش مصنوعی: دوتا چشم من، منتظرند تا ببینند که چه پیش میآید و زمان با من چه میکند. من منتظرم تا ببینم که این وضعیت چگونه تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هوا و زیبایی او در دل و چشمان من اثری ماندگار گذاشت و به خاطر آن، فرستادهٔ امیر نیز به زوال و نابودی دچار شد.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از یوسف بن ناصر و مقام و منزلت او در حمایت از دولت و دین اشاره دارد. او را برادر ملک شاه معرفی میکند و به این نکته اشاره میکند که دشمنان و رقبای او به زودی به نابودی دچار خواهند شد. در واقع، این بیت به قدرت و ثبات او در برابر تهدیدات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی به دشت و باغ برمیگردی، روز شکار شروع میشود و زمان شادی و خوشی فرارسیده است. این لحظات برای نشاط و خوشبینی مناسب هستند.
هوش مصنوعی: یک پرنده زیبا برای من فرستادند تا شاید با نیرنگی خود را در دام زیبایی آن فریب دهم.
هوش مصنوعی: مانند دست و پای عروس که به زیبایی آراسته شدهاند، سر و دم پرندگان نیز به شکل زیبا و جذابی آراسته است. زیبایی ظاهری آنها به اندازه زیبایی چهره خوبان قابل توجه است.
هوش مصنوعی: از هفت نوع زیبایی و هفت رنگ مختلف، و برای هر رنگ هم هزاران نوع زیبایی و جذابیت وجود دارد.
هوش مصنوعی: مانند زر هستند که در هر دو طرفشان رنگ آتش است، همچون نخل که سینهاش در تمام اشکال گرد است.
هوش مصنوعی: هر بار که او با ناز و کرشمه قدم میزند، به خاطر همان لحن و زیباییاش، صدها جلوه و ناز و بیتابی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف میکند که چگونه دو رنگ مختلف و زیبا در کنار هم قرار دارند. مانند شعلههای آتش که درخشان و زنده هستند و یا برگهایی که به رنگ زرد در آمدهاند. همچنین به زیبایی گلهایی اشاره دارد که در حال شکفتناند و نمایانگر لطافت و ظرافت هستند. در واقع، این تصویر زیبایی و تنوع را در طبیعت به ذهن میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که قطن به زیر پوشش منسوج میافتد، برای عذرخواهی از امیر با ویژگیهای خوب، باید به او توجه کرد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با چیزی که سبک و بیارزش است، مانند تکهای ابر، بازی کنم در حالی که وزن آن به اندازهی سنگی به ارزش ده مثقال است؟
هوش مصنوعی: این فرد همچون یک جنگجو و مبارز است، لباس او به رنگ سبز است و نشان دهنده قدرت و آمادگی اوست. سلاحهای او شامل دندانها و چنگالهایش میشود که نشاندهنده قدرت و توانایی او در نبرد است.
هوش مصنوعی: این جمله به وضعیت خاصی اشاره دارد که باید با دقت به آن نگاه کرد. در واقع، وجود زینتهایی مانند جلاجل و خلخال، که معمولاً نشانهی زیبایی و تجمل است، در میان افرادی که به نظر میرسد زندگی سختتری دارند، جالب و تعجبآور است. این بیان نشاندهندهی تضاد میان ظاهر و باطن زندگی است و میرسد که در فضاهایی که انتظار نمیرود، میتوان نشانههایی از زیبایی و زینت مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تشبیه خود بدن انسان به سیم و پشت و بال سفید میپردازد، که گویی از پارههای نازک سیم ساخته شدهاند. به عبارتی، زیبایی و ظرافت در بدن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی جنگ به وقوع میپیوندد، او را به اسارت میبرند، نه به این دلیل که قبل از جنگ از آن میترسید یا ناراحت بود.
هوش مصنوعی: اما کسی که وقتی دشمن را از دور میبیند، بدون اینکه وقت برای غلبه باشد، به جدال نمیپردازد.
هوش مصنوعی: عقابی کسی را به دام میاندازد که او خود در دام حیوانی دیگر گرفتار شده باشد و در واقع به خاطر ضعف و ناتوانیاش، به راحتی مورد حمله قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر عقاب به سمت جنگ برود، با قدرت و شدت خود میتواند تن و بال دیگران را بشکند و شکست دهد.
هوش مصنوعی: امیر یوسف مانند شیر غولپیکر و قوی است که از کرگدن زاده شده و رستم زال نیز از نژاد اوست.
هوش مصنوعی: او به وسیله آتش، خویشتن را آرام میکند و از باد، قدرتش را میگیرد. همچنین، مانند پشهای که خویش را به بزرگی فیل میسنجد و از شیر، خورسانی میجوید.
هوش مصنوعی: بهار به خوشی و زیبایی قدم گذاشته است، در حالی که هنوز دی ماه است. در این زمان، چشمهای در دشتهای شنی به شدت جاری شده و زندگی را به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی یک زائر به سوی او حرکت میکند، به خاطر حرص و طمعی که دارد، از جانب generosity او استقبال میشود.
هوش مصنوعی: بسیار به زودی، به خاطر نیازمندان، حجرهها را به برکت از ثروتهای عمومی پر میکند.
هوش مصنوعی: چنان که بخشندگی به دستهای توانایی میدهد، برای تامین شیر از پستان مادران برای کودکان.
هوش مصنوعی: از ترس، چشمانش پر از اشک میشود، همانطور که تیر از کمان رها میشود و باران بر زمین میبارد.
هوش مصنوعی: شمشیر او در جهان صدای بلندی را به وجود آورد و فریاد او زمین را لرزاند.
هوش مصنوعی: اگرچه جسم او قوی و محکم مانند درخت باشد، اما وقتی ترس او را فرا میگیرد، آن را مانند نیای لرزان و نالان میسازد.
هوش مصنوعی: سه چیز از دشمنان به هنگام نبرد میافکند، مانند وقتی که شمشیر او از حلقشان به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: از دستانشان گسترهای به پاها، همچون گنجشک در دور سرها، پادشاهی و جلال را اینطور نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تمامی انسانها، چه بزرگ و چه کوچک، از او سپاسگزارند، بهویژه من که به واسطه او به برادر خوشبختی تبدیل شدهام.
هوش مصنوعی: از مقام و منزلت او بهرهمند هستیم، نه از مال و داراییاش. این دو مقام و نحوه تفاوت او در ارزشهایش قابل توجه است.
هوش مصنوعی: خدایی که همیشه حامی و یاور آن پادشاه باشد، و به طور مداوم در کنار او در طول شب و روز و در تمام سال حمایت کند.
هوش مصنوعی: به گونهای که او دل من را شاد کرد، امیدوارم که شادی و خوشحالی از خلق و مذهب نیکویش، دل محمد و خاندانش را نیز شادمان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
بود محال مرا داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود
جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.