ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
چون آب موج زند سیم در مسام جبال
بریخت برگ گل مشکبوی پروین شکل
چو جرم پروین بر آسمان کشید اشکال
ز خوید سبز بگردد همی سرین گوزن
ز لاله سرخ بگردد همی سروی غزال
طیور ، گاه پریدن ، ز تابش خورشید
همی کنند بمنقار آتش از پر و بال
چو گرم گردد آب از هوای آتش طبع
پشیزه نرم شود بر مسام ماهی وال
ز نور تابش خورشید لعل فام شود
سروی آهوی دشتی ، چو آتشین خلخال
گمان بری که برفتن سموم آتش زخم
ز خشم شاه کند بر زمانه استعجال
گزیده شمس دول،شهریار زین ملل
ستوده کهف امم ، آفتاب جود و جلال
طغانشه بن محمد ، که خواندش گردون
خدایگان عجم ، شهریار خوب خصال
ز گنج او بسوی سایلان درگه او
چو مور در گذر خاک راه جوید مال
ز جود دست وی اندر نگین خاتم او
همی گشاده شود چشمه های آب زلال
هلال شکل ز نعل سمند او گیرد
بدین سبب زخسوف ایمنست شکل هلال
ستاره لفظش خوانند و آسمان مرکب
بگاه قول و معانی ، بروز جنک وجدال
فرو گرفتن و بیرون گذاشتن عجبست
ستاره از سر کلک ، آسمان ز تاب دوال
ایا شهی،که بهنگام کین رسول اجل
ز خنجر تو برد روزنامۀ آجال
شدست قابض ارواح تیغ هندی تو
چنانکه نقش نگین تو مقصد آمال
مگر که در ازل ، ای شاه ، حکم رزق و اجل
نگین و تیغ ترا داد ایزد متعال؟
گر اژدها برود بر طریق لشکر تو
نهان کند ز نهیب تو مهره در دنبال
ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تو
دهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال
بدان گهی که چو شیران یلان آهن پوش
برون شوند خروشان همال پیش همال
پلنگ و شیر بجنبند بر هلال علم
تن از نسیج یمانی و جان ز باد شمال
ز بهر کین زره تنگ حلقه در پوشند
بجای پوست در ارحام مادران اطفال
ستارگان چو شجاعان جنگ بر گردون
همی کشند بدریای خون درون اذیال
صدف ز بیم بلا در جهد بکام نهنگ
ز خون برنگ یواقیت سرخ کرده لئال
زمین چو پشت کشف پر ز غیبۀ جوشن
هوا چو قوس قزح پر علامت ابطال
هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر
زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال
جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد
فروغ خنجر الماس فعل مغز فتال ؟
چنان گریزد دشمن که شیر رایت او
ز هیبت تو نجنبد مگر بشکل شکال
چو گرم گردد از آشوب حمله مرکب تو
بجای خوی ز مسامش برون جهد پر و بال
مخالف تو اگر تیر در کمان راند
چو خار پشت سر اندر کشد بتیر نصال
ستاره در روش چرخ چون کند خردش
زمین بتارک ماهی فرو برد اشغال
پس از نبرد تو مر خستگان تیغ ترا
ز خون بدل رود الماس ریزه از قیفال
بروز جنگ زیک میل ترگ دشمن تو
ز عکس خنجر تو بترکد چو تشنه سفال
ز ضربت تو الف وارقد دشمن تو
دو نیمه گردد و باز اوفتد بصورت دال
مخالفت ننهد تیغ آبدار از دست
اگر چه تیر بود بر مخالف تو و بال
گمان برد که اگر اشک او کمی گیرد
ز آب تیغ توان کرد دیده مالامال
پس از نبرد تو عمری در از بر شخ کوه
ز زخم تیغ تو بر موج خون روند ابدال
بروز حرب مجوف کنی بیک فرسنگ
بنیزه ار زره تنگ حلقه نقطۀ خال
سپهر چنبری از خدمت تو جوید نام
سعود مشتری از سیرت تو گیرد فال
هزار دریا در یک سخاوت تو ضمین
هزار گردون در یک کفایت تو عیال
ز همت تو کم از نقطه ایست جرم فلک
ز سیرت تو کم از ذره ایست کل کمال
هزار جای فزون گفت عنصری که: « ملک
برور جنگ به آمد ز خان و از چیپال »
ز دولت پدران تو صد هزار ملک
نگون شدند چو چیپال و خان بروز قتال
ایا شهی ، که ز عدل تو شیر شادروان
ز دست خویش بدندان برون کند چنگال
اگر بدولت محمود می پدید آمد
ز طبع عنصری آن شعرهای سحر مثال
مرا بفر تو باید که در ترازوی نظم
خواطر شعرا کم سزد ز یک مثقال
ز بحر خاطرم ار ابر قطره بردارد
بجای گل سر طوطی برون دمد ز نهال
زمانه گردن اقبال را قلاده کند
هر آن قصیده که من بر سرش نویسم : قال
نگیرم از قبل جاه خدمت اعیان
نگویم از جهت مال مدحت ارذال
نه در حدود تمکن کنم ز بهر طمع
نه از ملکوت مذلت کشم ز بهر منال
ببندگیت رضا دادم از عقیدت دل
بدوستیت جدا گشتم از عشیرت و آل
نه منتست که بر تو همی نهم ، لیکن
همی بنظم بگویم مجاری احوال
شنیده بودم از این پیشتر که : راه سرخس
بود نشیمن آفات و مرکز اهوال
سموم وار بود بادهای او محرق
شرار وار بود خاکهای او قتال
طریقهاش بباریکی پل محشر
مضیقهاش بتاریکی دل دجال
از ان قبل که در آن ره بعینه گفتی
که روضه های جنانند توده های رمال
مرا ز خاصۀ خود بود زیر ران فرسی
بتن چو کوه جسیم و بتگ چو باد شمال
تکاوری ، که زمین از تحرک سم او
بود چو نقطۀ سیماب دایم از زلزال
منقط از اثر گام او هوا بشهب
منقش از اثر نعل او زمین بهلال
نهنگ وار گه غوطه در رود ببحار
پلنگ وار گه پویه بر شود بجبال
چو در مصاحبت او بریدم آن ره را
مرا معاینه شد کان حدیث بود خیال
بمدحت تو سخن های چابک اندیشم
نه طبع ایشان زربود و آن من صلصال ؟
فغان من همه زین شاعران خیره سخن
غریق بحر جهالت ز طبع تیره و ضال
فریب تشنگی این قوم را بر آورده
ز آفتاب تخیل دو صد سراب محال
ولیک اگر چه چنینست هم پدید بود
خسک ز لؤلؤ مکنون وروبه از ریبال
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگند
ولیک از ین بنگین دان برند ، از آن بجوال
خدایگانا ، طبع لطیف خواهد شعر
لطیف زود پذیرد تغیر احوال
چو مشتری بدرخشد گه فزونی عز
چو خاک تیره نماید بگاه سستی حال
خدایگان اگر این چند بیت بپسندد
مرا بباغ طرب در،چو سرو گردد نال
چنان شود سخن من ، که در معانی او
بخیرگی نگرد طبع جادوی محتال
و گر بخدمت آن صدر آفتاب آیین
بکام دل رسم و رسته گردم از اهوال
بفر دولت شاه از برای خدمت من
قلاده بر نهد از ماه نو فلک بغزال
جهان پیر چو من یک جوان برون نارد
بلند همت و بسیار دان و اندک سال
همیشه تا نشود لعل عود و مرجان مشک
همیشه تا نشود عود فحم و مشک ز کال
بکامرانی بنشین ، ببین مخالف را
بچنگ مرگ مقید ، بدام ننگ نکال
زآب تیغ تو آتش گرفته جان عدو
ز موج دست تو گوهر فشانده ابر نوال
چو مهر بر طرف آسمان قصر بتاب
چو سرو در کنف بوستان عدل ببال
طرب فزای و درون پرورو فراغت کن
سماع ساز و تنعم کن و نشاط سگال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر زیبا به وصف زیباییها و ویژگیهای خالق و حاکم بر جهان میپردازد. شاعر از نور و درخشش قبّه زرین، جلوههای طبیعی و حیات وحش، و قدرت پادشاهی که عدل و بخشش او مانند خورشید درخشنده است، سخن میگوید. او توصیفاتی از طبیعت و جنگهایی که نتیجه دلاوری و قدرت حاکم است، ارائه میدهد. شعر به نوعی نگاهی به تأثیرات پادشاهان بر سرنوشت مردم و نیز تبلور عظمت آنها در قالب زیباییهای طبیعی و جنگها دارد. در نهایت، شاعر از احساساتی چون شکرگزاری و ارادت به قدرتی برتر صحبت میکند و از عواقب تلاش و جدیت در زندگی یادآور میشود.
هوش مصنوعی: از نور گنبد طلایی، تصویری از زمین که داغ و گرم است، به صورت آتشین و درخشان پوشش داده میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و درخشندگی نور خورشید در لحظههای غروب اشاره کرده است. او از تجلی نور در آسمان صحبت میکند و اینکه این نور همچون چتری بر روی زمین میافتد و در دل شبهای تاریک نیز میدرخشد. به نوعی این تصویر به ما میگوید که حتی در زمانهای سخت و تاریکی، زیبایی و نور وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که در درون صدفی، دانهای مانند لاله شود، آن دانه به زیبایی در رنگ لعل قرار میگیرد. مانند این است که آب دریا به آرامی بر روی سنگها موج میزند و نقرهفام در درههای کوهها جاری میشود.
هوش مصنوعی: برگ گل خوشبو مانند شکل ستارهی پروین بر آسمان ریخته شده و به معنای زیبایی و شکوه آن در آسمان میتابد.
هوش مصنوعی: از خواب، شاخ گوزن سبز میشود و سر سرو از زیبایی لالههای سرخ، به زیبایی غزال تغییر مییابد.
هوش مصنوعی: پرندگان گاهی برای پرواز، تحت تابش خورشید از پر و بال خود مانند آتش میسازند.
هوش مصنوعی: وقتی آب از گرمای آتش گرم میشود، ماهیانی که در آن هستند نیز نرم و لطیف میشوند.
هوش مصنوعی: با تابش نور خورشید، سرو مانند آهوی دشت رنگ لعل و قرمز به خود میگیرد، مانند گامهای آتشین که در خلخال میدرخشد.
هوش مصنوعی: گمان میکنی که در اثر خشم شاه، آتش زخمها به سرعت بر زمانه تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: شاعر به ستایش شمس میپردازد و او را به عنوان شهریار و سرور کشورهای مختلف معرفی میکند. او همچنین به عظمت و بخشندگی این شخصیت اشاره میکند و او را همچون آفتابی درخشان در میان مردم میداند.
هوش مصنوعی: طغانشه، پسر محمد، که او را آسمان به عنوان بزرگمرد و حکمران نیکوخصال عجم میشناسد.
هوش مصنوعی: از گنجینه او، به سوی درخواستکنندگان، مانند مورچگان که در گرد و خاک زمین به دنبال غذا هستند، مینگرد و تلاش میکند.
هوش مصنوعی: از بخشش او، دستش به نگین خاتمش میرسد و چشمههای آب زلال باز میشوند.
هوش مصنوعی: اگر هلال ماه شکل نعل سمند او باشد، به همین دلیل از کسوف در امان است.
هوش مصنوعی: ستاره را به خاطر واژهای که به کار رفته، مینامند و آسمان بهعنوان زمینهای برای بیان گفتار و معانی، در زمانهایی که بحث و جدل در میگیرد، به کار میرود.
هوش مصنوعی: عجب انگیز است که ستارهای از سر قلم فرو رود و سپس به آسمان بازگردد، این نمای زیبای تابش و درخشش را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: آیا تو شاهی هستی که در زمان انتقام، فرشته مرگ با خنجر تو روزگار آدمیان را رقم میزند؟
هوش مصنوعی: تو همچون تیغی هندی، ارواح را در قبضه خود داری، درست مثل اینکه نقش نگینی که در دست داری، هدف آرزوها و خواستههاست.
هوش مصنوعی: آیا در آغازِ خلقت، ای پادشاه، خداوند بزرگ به تو فرمان داده که هم نگین را داشته باشی و هم تیغ را؟
هوش مصنوعی: اگر اژدهایی در مسیر لشکر تو حرکت کند، به طوری که از صدا و هیبت تو پنهان شود، مهرههایش در دنبالش خواهند رفت.
هوش مصنوعی: از چهرهی زیبا و جذاب تو، دو چشمان دشمن بهطرزی وحشتناک گشوده میشود و این نشاندهندهی قدرت و خطر تو است. دشمن چون نهنگی بزرگ و مرگبار در برابر زیباییات احساس کوچکی و ترس میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که شیران دلیر و آهنین به میدان میآیند و با صدای بلند به جلو میروند، رقبای خود را نیز به چالش میکشند.
هوش مصنوعی: پلنگ و شیر به حرکت درمیآیند، در حالی که علم به شکل هلالی در دست است. بدن از بافت یمانی و جان از بادی که از شمال میوزد، شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: برای انتقام، زرهای تنگ و محکم بر تن میزنند، به جای اینکه پوست را بپوشانند، در رحم مادران، نوزادان را به دنیا میآورند.
هوش مصنوعی: ستارهها مانند جنگجویان شجاع در آسمان، در دریاهای خون به مبارزه ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: صدف به خاطر ترس از خطر، در تلاش است تا نهنگ را به دام بیندازد و در این پروسه، با خون، رنگ یاقوت قرمز را به لؤلؤهایش میدهد.
هوش مصنوعی: زمین مانند پشت پر از راز و رمز است و آسمان همانند رنگینکمان پر از نشانههای نابودی و پایان است.
هوش مصنوعی: وقتی که هوای زمین مانند نور درخشان الماس میشود، زمین به خاطر زمینلرزه، مانند فردی ناتوان و بىحس و حرکت خواهد شد.
هوش مصنوعی: تنها از گشایش و انبساط تو در دایرهی آسمان است که نور خنجر الماس به درخشش درآمده و تأثیرات عمیق ذهن نابغه را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: دشمن به قدری از تو میهراسد که حتی شیر پرچم او از ترس تو تکان نمیخورد، مگر اینکه به شکل یک موجود کوچک درآید.
هوش مصنوعی: زمانی که حملهی تو به شدت و تندی انجام گیرد، از دل آشفتگی برمیخیزد و همچون پرندهای آزاد در آسمان پرواز میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد علیه تو اقدام کند، مثل این است که خار زحمت و درد را به تیر خود متصل میکند و به سمت تو پرتاب میکند.
هوش مصنوعی: وقتی ستارهای در حرکت آسمانی خود، به زمین نزدیک میشود، زمین مانند ماهی در تاریکی غرق میشود.
هوش مصنوعی: پس از جنگ، خستگانی که از چنگ تو فرار کردند، به قدری تحت تأثیر قرار میگیرند که خونشان به مانند الماس از سرهایشان ریخته میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که بر اثر یک تمایل یا انگیزه از سمت دشمن، جنگ به وجود میآید. همچنین بیان میکند که همچون یک تشنهای که به ظرف سفالی میزند، دشمن به عکس آن خنجر تو آسیب خواهد دید. این نوع بیان نشاندهندهی شدت و قاطعیت در مواجهه با دشمن است.
هوش مصنوعی: از ضربه تو، دشمن به دو نیم میشود و سپس به شکلی که روی زمین افتاده، به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگرچه تیر به سمت دشمن پرتاب شده، ولی تیغ تیز و درخشان همچنان از دست فرد برکنار نمیماند.
هوش مصنوعی: او فکر میکند که با کمی اشک، میتواند از تیغی که در چشمانش است، جلوگیری کند و آن را پر از آب کند.
هوش مصنوعی: پس از جنگ تو، سالها بر فراز کوه، زخمهای ناشی از شمشیر تو بر روی امواج خون جاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی در جنگ بیهدف و بیمعنی اقدام میکنی، حتی اگر زرهات هم تنگ و محدود باشد، تأثیر کمتری دارد. در واقع، هدف و دلیل قوی برای اقدام در جنگ بسیار اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: آسمان به دنبال خدمت توست تا نامی نیک بر خود بگیرد و ستاره مشتری از ویژگیهای تو نشانهای برای سرنوشت بگیرد.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو مانند دریایی بیپایان است که نمیتوان آن را محدود کرد. تو با کفایت و توانمندیات میتوانی دنیاهای زیادی را در بر بگیری و نیازهای بسیاری را برآورده کنی.
هوش مصنوعی: از تلاش و اراده تو چیزی کمتر از یک نقطه در مقایسه با جرم آسمان نیست و از ویژگیهای تو نیز کمتر از یک ذره در مقیاس کمال وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عنصری در هزار جای مختلف گفته است که ممکن است جنگ و نزاعی در حال وقوع باشد، از خانه و محیط اطراف نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: از ثروت و قدرت پدران تو، هزاران سرزمین و ملک نابود شدند، مانند چیپال و خان در زمان جنگ.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که به خاطر عدالت تو، گوزن شاداب را با دندانهایش شکار کند؟
هوش مصنوعی: اگر شعرهای زیبا و سحرانگیزی مانند آنچه که عنصری سروده، به لطف دولت محمود پدیدار شد، این نشاندهندهی تأثیرات مثبت و خلاقانهای است که میتواند از حمایت و موقعیتهای اجتماعی ناشی شود.
هوش مصنوعی: باید تو را به حساب بیاورند، چون در مقایسه با دیگر شاعرها، ارزش تو تنها به اندازه یک مثقال است و جایی در معادله نظم و احساسات شاعران نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر ابر از دریای ذهنم حتی یک قطره را بردارد، به جای اینکه گل سرخ پدید آورد، طوطیای از نهال بیرون میآید.
هوش مصنوعی: زمانه به هر قصیدهای که من بنویسم، نشانهای از خوششانسی را بر گردن اقبال میاندازد.
هوش مصنوعی: من از مقام و موقعیت افراد برجسته هیچ چیزی نمیخواهم و دربارهی ثروت به کسانی که ارزش کمتری دارند، تمجید نمیکنم.
هوش مصنوعی: نه در حد و اندازه توان خود، با هدف به دست آوردن مال و ثروت اقدام میکنم، و نه به خاطر دستیابی به لذتهای دنیوی، از مقام و جایگاه خود پایین میآیم.
هوش مصنوعی: من برای رضایت تو خود را به بند کشیدم و از اعتقادت دلم را جدا کردم و از خانواده و قوم خود فاصله گرفتم.
هوش مصنوعی: نه این است که من به تو منت میگذارم، بلکه میخواهم به نظم و ترتیب، وضعیتها و اوضاع را بیان کنم.
هوش مصنوعی: قبلاً شنیده بودم که محل زندگی بلایای طبیعی و خطرات، همانجای سرخس است.
هوش مصنوعی: بادهای او مثل سم خانمانسوزی بودند و خاکهایش همچون آتش شعلهور و جنگآور به نظر میرسیدند.
هوش مصنوعی: راههای او باریک و سخت مثل پل در قیامت است و تنگناهایش تاریک و مانند دل دجال میباشد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه در آن مسیر به وضوح بگویی که باغهای بهشت، تودههای گل و خاک هستند.
هوش مصنوعی: من از ویژگیهای خاص خودم به اندازهای دارم که مثل زیرپای یک اسب قوی و تنومند هستم، همانند یک کوه بزرگ و استوار، و همچنان مثل نسیم شمالی سبک و آزاد.
هوش مصنوعی: شجاعی که حرکت سم او باعث لرزش زمین است، مانند نقطهای از جیوه همواره متحرک و ناآرام است.
هوش مصنوعی: آسمان به دلیل گامهای او زینت یافته و زمین به خاطر ردپای او نورانی و زیبا شده است.
هوش مصنوعی: گاهی مانند نهنگ در دریا غوطهور میشود و زمانی دیگر مثل پلنگ به سمت کوهها میجهد.
هوش مصنوعی: وقتی در همراهی او از آن مسیر جدا شدم، متوجه شدم که آن سخنان تنها خیال بودند.
هوش مصنوعی: در ستایش تو، کلمات من اندیشههای سریع و تند هستند، اما آیا استعداد و توانایی من به اندازه آنهاست؟
هوش مصنوعی: ناله و فریاد من از این شاعران بیخبر است که در دریاچه نادانی غرق شدهاند و از طبیعت ناپاک و گمراه خود سخن میگویند.
هوش مصنوعی: این قوم به شدت تشنه هستند و به نظر میرسد که این تشنگی، از خیالاتی که به دور از واقعیت است، ناشی میشود. آنها در جستجوی آب، تنها با تصورات خیالی روبرو میشوند که هرگز به حقیقت نمیپیوندد.
هوش مصنوعی: اما با وجود اینکه اینگونه است، خسک (خاک) میتواند از مروارید پنهان بیرون آید و همچنین ابر (ابرها) از بارانزاریها.
هوش مصنوعی: زمرد و برگ سبز هر دو رنگ مشابهی دارند، اما هر کدام از آنها ویژگیها و ارزشهای متفاوتی دارند.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، تمام ویژگیهای نیک را دارد و انسان با روح حساسش به راحتی میتواند شعر زیبا و دلنشینی را درک کند. همچنین تغییرات حالتها و احساسات او سریعاً در احساسش تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی مشتری بدرخشد، نشان از فزونی و عزت دارد، ولی در مواقعی که حال و وضع انسان ناپایدار و ضعیف شود، مانند خاکی است که در تاریکی و سستی به چشم میآید.
هوش مصنوعی: اگر خداوند نیکوپسند این چند بیت را بپذیرد، من در باغ شادی به مانند سرو بلند قدی خواهیم شد و نالههای خوشی سر میزنم.
هوش مصنوعی: سخن من به گونهای خواهد شد که در معانیاش، طبیعت به زیبایی تغییر کند و جادوگر فریبندهای را مغلوب کند.
هوش مصنوعی: اگر به خدمت آن مقام بلند بیفتم و خواستههایم محقق شود، از همه مشکلات و نابهسامانیها رها خواهم شد.
هوش مصنوعی: به دلیل لطف و لطف خاص و نعمتهای بینظیری که از جانب پادشاه به من رسیده است، همچون زیور و زینتی که بر گردن گوزن از ماه نو آویخته شده، مرا هم مورد احترام و محبت قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: دنیا به اندازه من کهن است، اما جوانی از آن بیرون میآید که دارای روحیهای بلند و دانشی فراوان است، هرچند که سنش کم است.
هوش مصنوعی: تمامی زیباییها و ارزشها زمانی به نمایش در میآیند که شرایط مناسب برای آنها فراهم شود. تا زمانی که عطر و بوی خوش موجودات اصل، همچون عود و مرجان، وجود نداشته باشد، نمیتوان انتظار داشت که چیزهای کمارزش مانند زغال و مشک معمولی بتوانند جذب کنند.
هوش مصنوعی: به آرامی بنشین و نظاره کن، دیدن آنکه با مرگ میسازد و در دام ننگ نمیافتد.
هوش مصنوعی: از ضربهی شمشیر تو، دشمن به آتش افتاده است و از حرکت دست تو، همچون الماس، باران نعمتها میبارد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه خورشید بر فراز آسمان میتابد، در حالی که مانند سرو در سایه باغ عدل، رشد و ناز میکنی.
هوش مصنوعی: خوشی و شادی را افزایش بده و در درونت آرامش و آزادی را پرورش بده. بهراهنمایی موسیقی برقص و از زندگی لذت ببر و نشاط و شادابی را جستجو کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
بود محال مرا داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود
جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.