از درد هجر جانا جانم به همیبرآید
ای جان تو برنیائی، باشد که دلبر آید
از آب دیدهٔ من تر شد زمین و گُل رُست
شاید کز آب دیده آن سرو در بر آید
بیمارم و ندارم درمان درد هجران
با عمر من بگوئید، تا زود بر سر آید
تا آفتاب چشمت در سایبان ابروست
یا آنکه خواب نرگس با سایه در خور آید
عکس خط مسلسل از آب چشم ما جوی
زیرا که سبزهٔ تو بر چشمه خوشتر آید
ای ماه اگر گشائی یک شب ز روی برقع
خورشید را چه زهره تا صبحدم برآید
ناصر دو در گشادست دل را ز چشمهٔ خون
باشد که همچو دولت یار از یکی درآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و درد جدایی از محبوب است. شاعر از عواطف خود سخن میگوید و میگوید که از درد هجران جانش به هم میخورد. او به این امید است که محبوبش بار دیگر به سراغش بیاید. از اشکهایش زمین تر میشود و آرزو دارد که شاید این اشکها به ظهور محبوب منجر شود. شاعر به دنبال درمانی برای درد جداییاش است و به عمرش نگران است که کی به پایان خواهد رسید. او به زیبایی چشمان محبوب و سایه ابروهایش اشاره میکند و از اینکه اگر محبوب یک شب برقع خود را کنار بزند، خورشید نیز درخشانتر خواهد شد، سخن میگوید. در نهایت، شاعر با اشاره به کثرت درهای دل، به امید دیدار محبوب از یکی از آن درها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: از غم جدایی محبوب، روح و جانم به تنگ آمده است. ای جان، خود را از این درد نرسان، باشد که معشوق به سراغ من بیاید.
هوش مصنوعی: از اشکهای من زمین مرطوب شده و گلها روییدهاند، شاید به خاطر این اشکها، آن سرو بلند در دلم شکفته شود.
هوش مصنوعی: من در رنج درد جدایی بیمار هستم و هیچ درمانی برای این درد ندارم. از عمرم بگویید تا هر چه زودتر پایان یابد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور چشمانت در زیر سایه ابروهایت است یا اینکه خواب گل نرگس با سایهاش تطابق دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای ما از اشک پر شده و به شکل خطی دراز و پیوسته به هم به زمین میرسند، زیرا زیبایی سبزههای تو جلوی چشمه برای ما دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: ای ماه، اگر یک شب چهرهات را از پشت پرده خورشید نشان دهی، چه کسی میتواند تا صبح بر آید و درخشش تو را ببیند؟
هوش مصنوعی: دل انسان مانند دو در باز است و درون آن از چشمهٔ خون جاری است. این خون، شگفتی و حالتی دارد که به مانند یار است که از یک در وارد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ذره نور رویت گر ز آسمان برآید
افلاک درهم افتد خورشید بر سرآید
آخر چه طاقت آرد اندر دو کون هرگز
تا با فروغ رویت اندر برابر آید
یارب چه آفتابی کانجا که پرتو توست
[...]
آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید
وان آفتابِ وصلت از جانبی برآید
تو سر کشیده و من طوقِ وفا به گردن
ساکن که اسبِ حسنت ناگه به سر درآید
ای سروِ باغِ جانم بخرام تا به بستان
[...]
چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آید
کز دیده های خود هم چشم مرا در آید
چون از حسد بمیرم آن دم که تو در آیی
چون جان عشقبازان با تو برابر آید
خام است کز تو جویم بر خود نوازشی را
[...]
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
[...]
با آفتاب رویت چون مه نمی برآید
زهره چه زهره دارد تا در برابر آید
از خاک رهگذارت دزدیده سرمه نوری
وز عین بی حیایی در دیده می درآید
آمد هزار ناوک ز آن غمزه بر دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.