اگر آن سرو گلاندام به رفتار آید
به هوایش دل آشفته گرفتار آید
زاهد شهر ز چشم خوش او مست و خراب
رود از صومعه در گوشهٔ خمّار آید
گر به سر حلقه دهی بادهٔ عیسی پرورد
خرقه بفروشد و در حلقهٔ زنار آید
پردهٔ وهم گر از روی یقین برداری
به یقین منکر دیدار به اقرار آید
چون زبان هرکه به کامی برسد از لب تو
بدهد داد فصاحت چو به گفتار آید
تو اگر یار در اغیار ببینی، ای یار
هر چه اغیار بود در نظرت یار آید
ناصرا قصهٔ شیرین تو شوری دارد
زانکه این گوهر از آن لعل شکربار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحسین زیبایی و جذابیت یک زن میپردازد و به تأثیر عمیق او بر اطرافیان اشاره میکند. شاعر میگوید اگر آن زن با ناز و کرشمه ظاهر شود، دلها را آزرده و به عشق خود گرفتار میکند. حتی زاهدان و کسانی که در پی عرفان هستند، از زیبایی او مست میشوند. همچنین شاعر به قدرت جذابیت او اشاره میکند که حتی میتواند اعتقادات را تحت تأثیر قرار دهد و افراد را به سوی خود جلب کند. در کل، این شعر نوعی ستایش از عشق و زیبایی است که میتواند هر چیزی را دگرگون کند.
هوش مصنوعی: اگر آن دختر زیبا و باوقار بیاید، دلها به خاطر محبت او بیتاب و ناآرام خواهند شد.
هوش مصنوعی: زاهد شهر که به نظر میرسد تنها به عبادت و زهدش فکر میکند، به خاطر زیبایی و جذابیت او دچار خمار و مستی شده و از مکان عبادتش خارج میشود و به سمت دنیای خوشیها و زرقوبرق میرود.
هوش مصنوعی: اگر انگشتری را در دست بگذاری که گویا بادهای معجزهآسا دارد، حتی کسی که در لباس زهد و پرهیزکاری است، در نهایت متوجه میشود که ارزش واقعی در درک و فهم چیزی دیگر نهفته است و به سمت چیزهای متفاوت و جدیدی میرود.
هوش مصنوعی: اگر تو از روی یقین پردهٔ توهم را کنار بزنی، بهطور حتم کسی که منکر دیدار شده، به این حقیقت اعتراف خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به مقصدی برسد و از لبهای تو سخن بگوید، فصاحت و بلاغت در گفتارش نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تو دوستت را در میان دیگران ببینی، بدان که هر کسی که دیگران هستند، در نظر تو همان دوست به نظر میآید.
هوش مصنوعی: داستان شیرین تو سرشار از هیجان و شگفتی است، زیرا این گوهر ارزشمند از لعل خوش طعم به دست آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
به همه حال اسیری که ز بندی برهد
[...]
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید
روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید
صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد
خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید
تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف
[...]
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید
گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود
گر گلستان جمال تو به گلزار آید
عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک
[...]
چند نومید ز کوی تو دل زار آید
چون تهیدست که از میکده هشیار آید
خار پا در ره ادبار ز دامن روید
سر سودا زده در جیب بدیوار آید
فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه
[...]
حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید
حجت است آن که بگفتار پدیدار آید
سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی
من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.