گنجور

 
ناصر بخارایی

اگر آن سرو گل‌اندام به رفتار آید

به هوایش دل آشفته گرفتار آید

زاهد شهر ز چشم خوش او مست و خراب

رود از صومعه در گوشهٔ خمّار آید

گر به سر حلقه دهی بادهٔ عیسی پرورد

خرقه بفروشد و در حلقهٔ زنار آید

پردهٔ وهم گر از روی یقین برداری

به یقین منکر دیدار به اقرار آید

چون زبان هرکه به کامی برسد از لب تو

بدهد داد فصاحت چو به گفتار آید

تو اگر یار در اغیار ببینی، ای یار

هر چه اغیار بود در نظرت یار آید

ناصرا قصهٔ شیرین تو شوری دارد

زانکه این گوهر از آن لعل شکربار آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید

به در مرگ همانا که سبکبار آید

وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست

مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید

به همه حال اسیری که ز بندی برهد

[...]

خواجوی کرمانی

هر که با نرگس سرمست تو در کار آید

روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید

صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد

خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید

تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف

[...]

ناصر بخارایی

مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید

راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید

گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود

گر گلستان جمال تو به گلزار آید

عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک

[...]

کلیم

چند نومید ز کوی تو دل زار آید

چون تهیدست که از میکده هشیار آید

خار پا در ره ادبار ز دامن روید

سر سودا زده در جیب بدیوار آید

فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه

[...]

نشاط اصفهانی

حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید

حجت است آن که بگفتار پدیدار آید

سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی

من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید

پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه