هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری
نماند مر ورا ناله نباشد مر ورا زاری
نباشد خامشی او را از آن کان درد ساکن شد
چو طاقت طاق شد او را خموش است او ز ناچاری
زمان رقت و رحمت بنالید از برای او
شما یاران دلدارید گرییدش ز دلداری
ازیرا ناله یاران بود تسکین بیماران
نگنجد در چنین حالت به جز ناله شما یاری
بود کاین نالهها درهم شود آن درد را مرهم
درآرد آن پری رو را ز رحمت در کم آزاری
به ناگاهان فرود آید بگوید هی قنق گلدم
شود خرگاه مسکینان طربگاه شکرباری
خمار هجر برخیزد امیر بزم بنشیند
قدح گردان کند در حین به قانونهای خماری
همه اجزای عشاقان شود رقصان سوی کیوان
هوا را زیر پا آرد شکافد کره ناری
به سوی آسمان جان خرامان گشته آن مستان
همه ره جوی از باده مثال دجلهها جاری
زهی کوچ و زهی رحلت زهی بخت و زهی دولت
من این را بیخبر گفتم حریفا تو خبر داری
زره کاسد شود آن جا سلح بیقیمتی گردد
سیاستهای شاه ما چو درهم سوخت غداری
چو خوف از خوف او گم شد خجل شد امن از امنش
به پیش شمع علم او فضیحت گشته طراری
فضیحت شد کژی لیکن به زودی دامن لطفش
بر او هم رحمتی کرد و بپوشیدش به ستاری
که تا الطاف مخدومی شمس الحق تبریزی
ببیند دیده دشمن نماند کفر و انکاری
همه اضداد از لطفش بپوشد خلعتی دیگر
ز خجلت جمله محو آمد چو گیرد لطف بسیاری
دگربار از میان محو عجب نومستیی یابند
برویند از میان نفی چون کز خار گلزاری
پس آنگه دیده بگشایند جمال عشق را بینند
همه حکم و همه علم و همه حلم است و غفاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره درد و رنج بیماری و نیاز به یاری و همدلی. شاعر به تصویر میکشد که حتی در سختیها و سکوت ناشی از درد، همدردی دیگران میتواند تسکیندهنده باشد. همچنین، تأثیر ناله و گریه یاران بر بیماران و اثری که عشق و رحمت دارند، مورد تأکید قرار میگیرد. در نهایت، شاعر به مفاهیم عشق و رحمت اشاره کرده و به ظهور زیبایی و علم عشق هنگامی که مشکلات از بین بروند، اشاره میکند. این شعر به نوعی دعوت به همدلی و تسکین دردهای همدیگر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به شدت بیمار شده و تحمل دردش را از دست داده، دیگر نه فریادش را میشنود و نه گریهاش به گوش کسی میرسد.
هوش مصنوعی: او به خاطر دردی که در دل دارد سکوت کرده است، زیرا طاقت او به پایان رسیده و از روی ناچاری خاموش است.
هوش مصنوعی: در زمانهای سخت و با رحمت، از وضعیت او شکایت کنید. ای دوستان، شما به او عشق میورزید؛ برایش اشک بریزید و از روی محبت به او کمک کنید.
هوش مصنوعی: چون دوستها ناله میکنند، دل بیماران آرام میگیرد. در این حالت کسی نمیتواند جز شما، که ناله میکنید، راهی برای یاری بیابد.
هوش مصنوعی: این نالهها به هم میآمیزند و آن درد را درمان میکنند؛ آن فرشته زیبا از روی رحمت به ما کمک میکند و از آزار کمی میکاهد.
هوش مصنوعی: ناگهان میرسد و میگوید ای خوشبو، دلم را شاد کردهای، خانهی بینوایان بهجایی پر از شادی و خوشی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: حال زهرآگین دوری از معشوق برطرف میشود، ای سلطان! بنشین و جام را دور بگردان و در میانه این حال و هوای مستی، قواعد و قوانین خماری را رعایت کن.
هوش مصنوعی: تمامی بخشهای عاشقان به رقص و وجد در میآید و فضایی را که زیر پا دارند، به گونهای میشکند که همچون کرهای آتشین میشود.
هوش مصنوعی: به سمت آسمان، جانهای شاداب آن مستها در حال حرکت هستند، همه مانند جویهای دجله، در جستجوی شراب روانند.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی نیکبختی و خوششایندی اشاره دارد که شخص از آن بیخبر است. گویا شاعر از احوال خود سخن میگوید و از شرایط زندگیاش شگفتزده است، در حالیکه دیگران از این وضعیت باخبرند و شاید نیکبختی او را درک میکنند. همچنین، اشاره به دو مقوله کوچ و رحلت نشان از تغییر و تحول در زندگی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی امنیت و قدرت از بین برود، ارزش کارها و تلاشها نیز کاهش پیدا میکند و سیاستهای حاکمیتی ما به فراموشی سپرده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که ترس از او برطرف گردد، احساس خجالت از امنیتش به وجود میآید، و در برابر نور دانش او، ناپسند و شرمآور به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در ابتدا گناه و اشتباه او آشکار شد، اما خیلی زود خداوند با لطف و رحمتش بر او پوششی نازک از عفو و ستر قرار داد و عیبهایش را پوشاند.
هوش مصنوعی: اگر الطاف و فضلهای شمس الحق تبریزی به چشم پردهنشینان بیفتد، دیگر جایی برای دشمنی و کفر باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: همهی متضادها از رحمتش لباس جدیدی به خود میپوشند و از شرم، همگی محو میشوند وقتی که لطفش را فراوان دریافت کنند.
هوش مصنوعی: بار دیگر، از میان حیرت و شگفتی، کسانی پیدا میشوند که از میان بیهویتی و نبود وجود خود عبور میکنند، مانند زنبقهای زیبا که از میان خارها روییدهاند.
هوش مصنوعی: سپس چشمانشان را باز میکنند و زیبایی عشق را میبینند؛ در آنجا همه چیز، شامل قوانین، دانش و بردباری، آمیخته با بخشش و رحمت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.