خداوند که داند خواست عذر لطف دوشینت
چه سازم وز که خواهم یارب امروز اندرین یاری
ندارد بنده استحقاق این چندین خداوندی
ولیکن تو خداوندا خداوندی آن داری
به مستی خارجیها کردهام چندان که از خجلت
نمییارم که عذری خواهم امروزت به هشیاری
اگرچه دم نمییارم زدن لیکن چنانک آید
به شوخی میبرم در پیش تو لنگی به رهواری
به چیزی دیگر این تشریف را تشبیه نتوان کرد
حدیث مصطفی میدان و بو ایوب انصاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احوال خود و ارتباطش با خداوند میپردازد. او از عذری که به خاطر اشتباهاتش به خداوند تقدیم کند، ناتوان است و اذعان میکند که بندهای نمیتواند به اندازه استحقاقش از خداوند نعمت و رحمت بخواهد. او از مستی و خجالتهایش میگوید و اظهار میکند که حتی در حالتی که از خود بیخود است، نمیتواند عذر و التماس کند. شاعر به نوعی به مقام والای خداوند اشاره میکند و بیان میدارد که هیچ چیز نمیتواند این مقام را توجیه کند. در نهایت به یادآوری شخصیتهای مذهبی همچون پیامبر اسلام و ایوب میپردازد تا رنج و رحمت خداوند را بیشتر بشناساند.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که من چه چیزی را میخواهم و چگونه باید از لطف و محبت تو استفاده کنم. امروز، یاری من را از چه کسی طلب میکنم؟
هوش مصنوعی: این بنده لایق نعمتهای زیادی نیست، اما ای خداوند، تو به من بزرگواری و بخشش زیادی عطا کردهای.
هوش مصنوعی: من آنقدر در چشیدن طعم مستی و خوشی از دیگران غرق شدهام که از خجالت نمیتوانم امروز برای تو به حالت عقل و هوشیاری عذر بخواهم.
هوش مصنوعی: هرچند که من به راحتی چیزی نمیگویم، اما اگر خودت بخواهی، میتوانم با شوخی و به صورت غیررسمی، با تو به نوعی رفتار کنم که خود را کمی بیاحتیاط نشان دهم.
هوش مصنوعی: این مقام و جایگاه را نمیتوان به هیچ چیز دیگری مقایسه کرد. دربارهی پیامبر مصطفی (ص) صحبت کن و از یاد آوری شخصیت ایوب انصاری غافل نشو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.