گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای گشته دل من به هوای تو گرفتار

دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد

آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس

چشمم همه شب در غم بیمار تو بیدار

تو سخت جفاکاری و من نیک وفاجو

من سخت کم آزارم و تو نیک دل آزار

هر چند که من بیش کنم پیش تو زاری

تو بیش رمی از من دلسوخته زار

منمای مرا رنج و مکن بر تن من جور

کز جور تو و رنج تو تن گشت گرانبار

باشد که من از جور تو در پیش شهنشه

جامه بدرم روز مظالم به گه بار

تاج ملکان خسرو مسعود براهیم

سلطان جهانبخش جهانگیر جهاندار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار

امروز به اقبال تو، ای میر خراسان

هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار

درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد

[...]

کسایی

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟

جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان

[...]

فرخی سیستانی

ای آنکه همی قصه من پرسی هموار

گویی که چگونه ست بر شاه تراکار

چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی

گفتار چه باید که همی دانی کردار

ور گویی گفتار بباید ز پی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار

زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار

همواره سیه سرش ببرند از ایراک

هم صورت مار است و ببرند سر مار

تا سرش نبری نکند قصد برفتن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
منوچهری

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه