لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ازین دوازده برجم رسید کار به جان

که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان

حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز

چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان

بداد ثور بسی شیر اول و آخر

به یک لگد که برو زد بریخت ناگاهان

چو شخص جوزا هر دو شدند جفت به هم

نخست کرت زادند بهر من احزان

همیشه سرطان با من به هر کجا که روم

همی رود کژ و ناچار کژ رود سرطان

اسد بسان اسد سهمگین و خشم آلود

همی بخاید بر من ز کین من دندان

ز سنبله همه داس آمدست قسمت من

اگر چه دانه او هست قسمت دگران

عجب ز میزان دارم از آن که روزی من

به گاه دادن بر سخته می دهد میزان

مرا چو عقرب عقرب همی زند سر نیش

که درد آن نشود به ز دارو و درمان

همیشه قوس به من بر به سان قوس به زه

همی زند به دلم بر زِ اَندُهان پیکان

ز جدی هست فزون رنج من از آنکه به دل

چریده سبزه لهوم ز روضه امکان

عجب ز دلو همی آیدم که نوبت من

تهی برآید از چاه و من چنین عطشان

ز حوت خاری جسته ست مر مرا در حلق

که هر زمان کنم از درد او هزار افغان

چنین دوازده دشمن که مر مراست کراست

که با همه ز یکی خویشتن نداشت توان

به حکمشان کم و بیش توانگر و درویش

ز امرشان بد و نیک رعیت و سلطان

بدین دوازده دشمن بگو چگونه زید

اسیر دل شده مسعود سعدبن سلمان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

توانگری و بزرگی و کام دل بجهان

نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان

یمین دولت کایام ازو شود میمون

امین ملت کایمان ازو شود تابان

همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک

امین ملت محمود پادشاه جهان

خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان

برنگ لاله می از یار لاله روی ستان

جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم

می جوان بجوان ده درین بهار جوان

بشادکامی امروز داد خویش بده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب دراز و ره دور و غربت و احزان

چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار

دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده

[...]

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه