دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان
ملک جهان گرفتن و دادن نکو توان
ای ترک باد جنگ برون کنی یکی ز سر
برخیز و باده در ده بر فتح جنگوان
بنمود خسروان جهان را نموده نی
تیغ علاء دولت و دین خسرو جهان
مسعود پادشاهی کز فر ملک او
آرایش بهار ستد صورت خزان
شاهی که رخش او را دولت بود دلیل
شاهی که تیغ او را نصرت بود فسان
اندر پی گمانش پی بگسلد یقین
واندر دم یقینش بی بفکند گمان
تا جود او به راه امل گشته بدرقه
نگسست کاروان مکارم ز کاروان
درماندگان کم درمی را سخای او
از دل همی به حاصل هستی کند ضمان
ترسیدگان بی نظیری را امید او
بر درج اعتماد نویسد همی امان
شاها زمین ز قوت اقبال ملک تو
ممکن بود که دست برآرد به آسمان
شاخ گل از نشاط دل افروز بزم تو
واجب بود که جانور آید به بوستان
امنست در حوالی ملک تو کار بند
عدلست در حوالی ملک تو قهرمان
دستت همی زمین را مفلس کند به زر
تیغت همی هوا را قارون کند ز جان
موجود شد ز کوشش تو در شاهوار
معلوم شد ز بخشش تو گنج شایگان
ملک تو عدل را پسری سخت نیک بخت
عدل تو ملک را پدری نیک مهربان
از دست تو ندیده مگر تیغ تو بلای
بر کار تو نکرده مگر گنج تو زیان
گیتی ز کارکرد تو گوید همی خبر
زیرا که دستبرد تو بیند همی عنان
بیند جلالت تو و گوید ثنای تو
گردون و روزگار تو بی چشم و بی دهان
از زخم گام باره تو در صمیم دی
بر کوه لاله رسته و بر دشت ضیمران
تو سوی شیر تاخته از حرص صید شیر
بر سخته زور و قوت بازو به امتحان
برده دو زخم حربه به یک خاستن به کار
کرده دو شیر شرزه به یک حمله بی روان
بگشادشان دو روزن جانکاه بر دو یال
ریزان از آن دو روزن از خون دو ناودان
آغار کرده خاک زمین را ز خون این
آهار داده سنگ سیه را ز مغز آن
این را نبوده کاری دندان عمر خوار
وان را نداده یاری چنگال جانستان
این سست پنجه گشته از آن بازوی قوی
وان کندیشک مانده از آن خنجریمان
حفظ خدای و تقویت چرخ و سعی بخت
بوده تو را پناه و معین و نگاهبان
تا فتح جنگوان تو در داستان فرود
گم شد حدیث رستم دستان ز داستان
اسباب غزو ساخته چون جد و چون پدر
چون جد و چون پدر کمر فتح بر میان
ره پیش برگرفتی و ناگاه پیش تو
مردان کار دیده و گردان کاردان
بر باره زمانه گذار و زمین نورد
تندر صهیل و اختر سیر و قضا توان
در لعب کر و فر تو گردان چو گردباد
بر عطف طعن و ضرب تو پیچان چو خیزران
خوش بگسلد چو خیزد زنجیر آهنین
باز ایستد به جای به یک تار پرنیان
حزم تو را ز فرق گذشته لب سپر
عزم تو را به گوش رسیده زه کمان
راندی چنانکه خاک نشورید بر زمین
رفتی چنانکه مرغ نجنبید ز آشیان
نادیده راههای تو را روزها اثر
نا داده گرزهای تو را بادها نشان
گه کوه زیر پای تو گه ابر زیردست
گه چرخ همرکاب تو گه وهم همعنان
آن کوه را که خاصه تو را جنگ جای بود
در پیش سجده کرد همی گنبد کیان
پرداختی طریقی مشکل به هفت روز
بر کوفتی ثغوری هایل چو هفت خوان
بر کشوری زدی که درو کیش کافری
سالی هزار بوده به تاریخ باستان
خلقی نه مردم آسا نه آدمی سرشت
با دیو هم سجیت و با غول همزبان
آنجا شراب تیغ چشیدند ناشتا
آنجا غریو کوس شنیدند ناگهان
بسته کمر ز هیبت و ز بیم تیغ تو
جز تیغ آفتاب نیفکنده زیر ران
چون بنگریستند به دستی نبود بیش
از راه کهکشانش تا راه کهکشان
یک خرده یادم آمد و این نیک خرده ایست
شاید که در سخن کنم این خرده را بیان
نمرود ساخت کرکس و آگه نبود از آنک
دارد سپهر گردون زانگونه نردبان
شمشیر آبدار تو در چین فکند زود
فرشی و سایبانی از آتش و دخان
از خون تازه یافت زمین لعل مقنعه
وز گرد تیره یافت هوا مشک طیلسان
گشتی چو شرزه شیر سپاهی به یک نفس
شستی ز کفر و شرک جهانی به یک زمان
نیلوفری حسام تو کشت آن گروه را
بر پشت و سینه لاله و بر چهره زعفران
در هر تنی پراکند آن پرنیان پرند
خاکی کزو نروید جز دار پرنیان
شد غورغار ژرف یک آهنگ رود خون
شد صحن دشت پهن همه کوه استخوان
سعی قوی نمود بیک بیک ضعیف
زخم سبک گزارد همی خنجر گران
خسته ز پیش تیغ تو و نعل رخش تو
خونش به نهروان شد و گردش به قیروان
خاکستری شد آن کوه از آتش نبرد
دودی سیه برآمد زان تیره دودمان
روح الامین فریشتگان را چه گفت گفت
خشنود گشت بار خدای از خدایگان
این چاشنیست شربت تیغ تو هند را
باقی دهد که باقی بادی تو جاودان
بخت جوان یکی شد با رای پیر تو
ای کرده باز پیر جهان را ز سر جوان
اکنون یکی به پیشگه عدل برنشین
یک هفته حرص جنگ ز خاطر فرونشان
بستان چو ناردان و چو گلنار باده ای
زان کش رخ و لبست چو گلنار و ناردان
شهزاده میزبان و تو مهمان روزگار
بسته میان به خدمت مهمان و میزبان
تا دایمست جنبش گردون و آفتاب
تا واجبست گردش نوروز و مهرگان
از چرخ حل و عقد زمانست بر زمین
وز دهر امر و نهی مکین است بر مکان
از بخت هر مراد که خواهی همی بیاب
وز دهر هر نشاط که داری همی بران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف پادشاهی جوان و نیکوکار است که با قدرت و دلاوری خود، عدالت و امنیت را در سرزمین خود برقرار کرده است. شاعر با ستایش از مهارتهای جنگی و منش نیک او، به پیروزیهایش در میدان نبرد اشاره میکند و بر فرازهای بلندی که در نتیجه تلاشهای او حاصل شده، تأکید میکند. او همچنین به بخشش و سخاوت پادشاه در کمک به درماندگان و نیازمندان پرداخته و بر اثرات مثبت حکمرانی او بر جامعه تأکید میورزد. در نهایت، شاعر به تأثیرات دوستی و هماهنگی میان حاکم و مردم اشاره کرده و از نوید شهرستانی پر از نشاط و موفقیت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: قدرت جوان و سرزمین جوان و حکومت جوان میتواند به راحتی دنیا را به دست آورد و به خوبی مدیریت کند.
هوش مصنوعی: ای ترک، بگذار که باد جنگ به بیرون برود، یکی از سر برخیز و باده را به پیروزی جنگجوها بده.
هوش مصنوعی: خسروان جهان را به تصویر کشیده، همچون تیغی که نشاندهندهی قدرت و عظمت دولت و دین خسرو جهان است.
هوش مصنوعی: مسعود پادشاهی است که زیبایی و شکوه سلطنت او مانند بهاری است که از چهره خزان به دست آمده است.
هوش مصنوعی: پادشاهی که اسبش مایهی قدرت و برتری او باشد، نشانهی فرمانروایی او است و همچنین شمشیری که مایهی پیروزیاش باشد، نشانهای از موفقیت او به شمار میرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تصور خود دل ببندد، ممکن است یقین واقعیاش را از دست بدهد و در لحظهای که به یقین دست یافته، ممکن است دوباره به شک و گمان دچار شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بخشش و سعه صدر او در مسیر امید به سوی ماست، کاروان خوبیها و فضایل هرگز متوقف نمیشود.
هوش مصنوعی: آن دسته از افرادی که در زندگی دچار سختی و ناکامی شدهاند، از سخاوت و generosity او بهرهمند میشوند و این بخشش به آنها کمک میکند تا به نوعی به نتیجه و دستاوردی دست یابند.
هوش مصنوعی: ترسیدگان بینظیر، با امید او به آرامش میرسند و اعتماد جدیدی پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به خاطر قدرت و اقبالی که داری، ممکن است زمین به خاطر عظمت تو به آسمان دست دراز کند.
هوش مصنوعی: شاخ گل به خاطر شادی دل و زیبایی بزم تو لازم بود که موجودات زنده به باغ بیایند.
هوش مصنوعی: در اطراف سرزمین تو، امنیت برقرار است و در این سرزمین، عدالت به درستی اجرا میشود.
هوش مصنوعی: دستت میتواند از خاک فقر ایجاد کند و تیغ تو میتواند هوا را به ثروت قارون تبدیل کند.
هوش مصنوعی: با تلاش وکوشش تو، چیزی ارزشمند به وجود آمد و از بخشش و کرامت تو، گنجینهای شایسته و با ارزش نمایان شد.
هوش مصنوعی: سلطنت تو، عدل را مانند پسری خوشبخت به ارث برده است و عدل نیز مانند پدری مهربان، به سلطنت تو اعتبار میبخشد.
هوش مصنوعی: تنها از تو آسیب ندیدهام و فقط مشکل من، آسیبهایی است که از کارهای تو به من رسیده است.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر کارهای تو از حال و اوضاع تو باخبر است؛ زیرا که قهرمانیت و قدرت تو را در تمامی امور مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: جلال و عظمت تو را میبیند، اما نه با چشم و نه با دهان میتواند از تو ستایش کند؛ نه آسمان و نه زمین قادر به بیان زیباییهای تو هستند.
هوش مصنوعی: زخمی که پاهای تو بر دل زمین گذاشته، باعث رویش گلهای لاله بر کوه و دشتهای سرسبز شده است.
هوش مصنوعی: تو با حرص و ولع به سمت شیر میروی و قدرت و تواناییهای خود را در مقابله با آن آزمایش میکنی.
هوش مصنوعی: دو زخم به دلیل یک تلاشی که انجام شده، به وجود آمده است و دو شیر جنگجوی قوی نیز در یک حمله ، به یک عمل بدون فکر و ناپخته پرداختهاند.
هوش مصنوعی: دو روزن به گونهای باز شد که آسیبزننده بود و بر روی دو یال سرازیر شد، و از این دو روزن، خون مانند دو ناودان جاری شد.
هوش مصنوعی: زمین با خون این آهنگ شروع شده و سنگ سیاه را از مغز خود رنگین کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عمر کوتاه انسان به او اجازه نمیدهد که کارهای بزرگ و مهمی انجام دهد و در عوض، مشکلات و چالشهای زندگی ممکن است او را فرسوده کنند. به عبارتی، زمان به سرعت میگذرد و فرد نمیتواند از آن به خوبی بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که نیرویی که قبلاً قوی و موثر بود، حالا ضعیف شده و از قدرتش کم شده است. اشاره به اینکه چیزی که قبلاً اثرگذار و تهدیدآمیز بوده، حالا دیگر آن توانایی را ندارد و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: حفظ خداوند و تقویت گردونه روزگار، همچنین تلاش شانس، همواره برای تو پشتیبان و حامی بودهاند.
هوش مصنوعی: در داستانهای جنگی، روایت پیروزیهای تو در ماجرای فرود ناپدید شد، همانطور که روایت رستم، قهرمان بزرگ، از داستانها به فراموشی رفت.
هوش مصنوعی: وسایل جنگی آماده شدهاند، همانطور که جد و پدر آماده بودند. اینک همچون جد و پدر، کمر به فتح و پیروزی بستهاند.
هوش مصنوعی: راهی را آغاز کردی، ناگهان در مقابلت مردانی باتجربه و ماهر ظاهر شدند.
هوش مصنوعی: به جلو برو و از فراز زمان عبور کن، مانند یک مسافر که از زمین میگذرد، با شتابی نهفته و ستارگان را در دل داشته باش و بر قضا و سرنوشت تسلط پیدا کن.
هوش مصنوعی: در بازی و سرگرمی خود، همچون طوفان به دور و بر حمله کن و در برابر ضربات و کنایههای دیگران، مانند چوبترکهای غیرقابل انکار و سرسخت بادوست بپیچ.
هوش مصنوعی: وقتی زنجیر آهنین بهراحتی پاره میشود، کسی که آزاد میشود در همان لحظهای که پا به بیرون میگذارد، به راحتی میتواند در یک تار نازک از پارچه هم بایستد.
هوش مصنوعی: حزم و احتیاط تو از سر تو نشانهای بوده و قوت اراده و عزم تو را به دیگران نشان داده است.
هوش مصنوعی: تو چنان رفتی که خاک بر زمین نمیلرزد و به آرامی مثل پرندهای از آشیانهاش نرفتید.
هوش مصنوعی: روزها نشان از راههای تو نمیدهند و بادی که میوزد، نشانهای از قدرت تو را به همراه نمیآورد.
هوش مصنوعی: گاهی کوه را زیر پا داری، گاهی ابر را زیر دست. گاهی آسمان همسفر توست و گاهی خیال همراه توست.
هوش مصنوعی: آن کوه که به خاطر تو با جنگ درگیر شده بود، در برابر تو سجده کرده و تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: برای عبور از راهی سخت، هفت روز تلاش کردی و مانند هفت خوان رستم، از موانع بزرگ و دشواریها عبور کردی.
هوش مصنوعی: تو بر سرزمینی ضربه زدی که در آن، فرهنگ کافران به قدری ریشهدار بوده که تاریخ آن به هزار سال پیش بازمیگردد.
هوش مصنوعی: آدمهایی وجود دارند که نه شبیه مردم هستند و نه از جنس انسان. آنها به مانند دیوها رفتار میکنند و میتوانند با غولها صحبت کنند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، مردم بدون انتظار، طعم شراب را چشیدند و ناگهانی صدای کوسه را که به صدا در آمده بود، شنیدند.
هوش مصنوعی: با قدرت و ترس از شمشیر تو، جز تیغ آفتاب چیزی زیر پایش نینداخته است.
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه کردند، چیزی بیشتر از مسیر کهکشان پیدا نکردند.
هوش مصنوعی: یک مقدار از گذشته به یادم آمد و این یادآوری کوچک، ارزشمندی دارد. شاید بتوانم این نکته را در صحبتهایم بیان کنم.
هوش مصنوعی: نمرود، برای باختن به خداوند، کرکس را درست کرد، غافل از اینکه آسمان با او چگونه بازی میکند و چه سرنوشتی در انتظارش است.
هوش مصنوعی: شمشیر تیز و برانت به سرعت در چین و دشت فرود میآید و به همراه آن، آتش و دود به صورت سایهای بر سر مردم سایه میاندازد.
هوش مصنوعی: زمین با خون تازه مانند لعل سرخ و زیبا شده است و آسمان با گرد و غبار تیره، بویی مانند مشک نیکو به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: شما همچون شیر حماسی در میدان جنگ ظاهر شدید و به فُروپاشی کفر و شرک در یک لحظه اقدام کردید.
هوش مصنوعی: حسام تو با زیبایی و جذابیتش، افرادی را که در پشت و سینه لالهها و بر چهره زعفران هستند، تحت تأثیر قرار داده و نابود کرده است.
هوش مصنوعی: در هر بدنی، پارچهای نرم و لطیف وجود دارد که از خاک به وجود میآید و چیزی غیر از آن پارچه نرم نمیتواند از آن خاک رویید.
هوش مصنوعی: آوای عمیق و شگرفی به گوش میرسد، گویی رودی از خون جاری شده است و دشت وسیع تبدیل به مکانی پر از تودههای استخوانی شده است.
هوش مصنوعی: کسی که تلاش زیادی میکند، با قدرت و سخت کوشی به یک شخص ضعیف آسیب میزند و به او ضربهای ملایم میزند، مانند اینکه خنجری سنگین به کار میرود.
هوش مصنوعی: خسته و ناتوان از آسیبهای تو و اسب تو، خونش در نهروان ریخته و در قیروان در حال گردش است.
هوش مصنوعی: کوه به دلیل جنگ و آتش، رنگ خاکستری به خود گرفت و از آن دود سیاهی به آسمان برخاست.
هوش مصنوعی: فرشته وحی به فرشتگان گفت که خدای بزرگ از خواستههای خودش راضی و خشنود است.
هوش مصنوعی: این اثر به سمتی اشاره دارد که به واسطهٔ زیبایی و جذابیت تیغ تو، هند (نماد زیبایی یا جذابیت) باقی میماند و این جذابیت میتواند به نوعی جاودانگی ببخشد. در واقع، این جمله به یک تاثیر عمیق و ماندگار اشاره دارد که زیبایی یا قدرت فرد بر دیگران دارد.
هوش مصنوعی: بخت جوان با تدبیر و عقل پیر یکی شده است. ای کسی که در مقابل زمانه ایستادهای، چرا بر جوانی و شادابی دنیا افسوس میخوری؟
هوش مصنوعی: اکنون یکی را به مقام عدل بفرست تا یک هفته تمام دغدغه و خشم جنگ را از قلب خود دور کند.
هوش مصنوعی: بستان مانند میوههای خوشمزه و گلابی است و نوشیدنیای وجود دارد که مانند چهره و لبهای زیبای تو، شاداب و دلنشین است.
هوش مصنوعی: شاهزاده میزبان است و تو مهمان این دنیا هستی. زندگی مثل مراسمی است که میان مهمان و میزبان برقرار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین و آفتاب به حرکت خود ادامه میدهند، برگزاری جشن نوروز و مهرگان نیز ضروری و همچنان باید برگزار شود.
هوش مصنوعی: زمان مانند چرخ و گردونهای است که بر روی زمین میچرخد و قدرت و اختیار در دستان زندگی و سرنوشت است که بر همه چیز حاکم است.
هوش مصنوعی: هرچه از خوشبختی میخواهی بهدست میآوری و هر شادی که در زندگی داری، آن را تجربه کن و به دست آور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.