بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
نادیده پشت چاکر او هیچ کامران
شاهی که فتحهاست مر اورا چو فتح ارگ
شاهی که جنگهاست مراو را چو جنگ خان
شاهی که هیچ شاه نیارد بشب غنود
از بیم او جز آنکه از و یافته ست امان
لشکر کشید گرد جهان و بتیغ تیر
بگرفت ازین کران جهان تا بدان کران
ورباده ای بدست کسی دست بازداشت
از عاجزی نبود چه عذریست در میان
او قادرست وهر چه بدان قادری نکرد
عذری شناخته ست و صلاحیست اندر آن
پیرار سال کو سوی ترکان نهاد روی
بگذاشت آب جیحون با لشکری گران
گر خواستی ولایت ترکان و ملک چین
بگرفتی و نبود بدین کار ناتوان
لیکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حری نمود ونستد از و ملک خان و مان
خان را به خانه باز فرستاد سرخ روی
با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان
زینگونه عذرها فتد اورا به جنگها
تا ناگرفته ماند لختی ازین جهان
ری را بهانه نیست، بباید گرفت پس
وقتست اگر بجنگ سوی ری کشد عنان
اینجا همی یگان و دوگان قرمطی کشد
زینان به ری هزار بیابد بیک زمان
غزویست آن بزرگتر از غزو سومنات
روزی مگر بسر برد آن غزو ناگهان
بستاند آن دیار و ببخشد به بنده ای
بخشیدنست عادت و خوی خدایگان
چندانکه او دهد به زمانی به سالها
در کوه زر نروید و گوهر بهیچ کان
هربخششی که او بدهد چون نگه کنی
گنجی بود بزرگتر از گنج شایگان
درخانه های ما ز عطاهای کف او
زر عزیز خوارتر از خاک رایگان
اندر جهان چه چیز بود به ز خدمتش
بهتر ز خدمتش که دهد در جهان نشان
هر کس که او بخدمت او نیکبخت گشت
از خاندان او نرود بخت جاودان
پیری که پیر گشتن او بر درش بود
تا جاودان بدولت و بختش بود جوان
گر آسمان بلندبه قدرست دور نیست
از پایگاه خدمت او تا به آسمان
مهتر شهی دعاکند و گوید ای خدای
یکروز مرمرا تو بدان پایگه رسان
کهتر کسی که خدمت او را میان ببست
برتر ز خسروی کمر زرش بر میان
بنگر که آن شهان که بدرگاهش آمدند
چندند و چون شدندو چگونه ست کارشان
کس بود کوز پیش برادر ببست رخت
بگذاشت مال و ملک و ز پس کرد سوزیان
آنجا نهاد روی و بدانجا فکند امید
کانجا وفا کنند امید جهانیان
زانجا بسوی خانه چنان باز شد که شد
رستم ز درگه شه ایران به سیستان
با لشکری گزیده و با ساز و با سلیح
آراسته چنان که به نوروز بوستان
اکنون ز مال و ملک بدان جایگه رسید
کافتاده گفتگوی حدیثش به هر زبان
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان
تا چون بهار سبز نباشد خزان زرد
تا چون گه تموز نباشد گه خزان
تا در سمنستان نتوان یافتن سمن
چون بادمهرگان بوزد بر سمنستان
شاه زمانه شاد و قوی باد وتندرست
از گردش زمانه بی اندوه پی زیان
ماهی بپیش روی و جهانی بزیر پای
نوباوه ای بدست و می لعل بر دهان
بدخواه او نژند و نوان باد و نامراد
احباب او به عشرت و اقبال کامران
بادا دل محبش همواره با نشاط
بادا تن عدویش پیوسته ناتوان
هر کس که می نخواهد او را بتخت ملک
بادا بزیر خاک مذلت تنش نهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی شاه محمود و ویژگیهای اوست. به توصیف او به عنوان پادشاهی قوی و پیروز پرداخته میشود که در برابر دشمنانش هیچگاه آرام نمیگیرد و از فتحها و پیروزیهایش حرف میزند. همچنین در این شعر به بخششهای او و تأثیر خوبی که بر خدمتگزارانش دارد اشاره شده است. شاعر به اقبال و شادی دوران مهرگان و خواستههای خیر برای شاه اشاره میکند و آرزو میکند که دشمنانش همواره ناکام و ناتوان باشند در حالی که دوستداران او در شادی و کامیابی باشند. در نهایت، بر اهمیت خدمت به چنین پادشاهی تأکید شده و یادآوری میشود که خدمت به او بهتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: بهار فرخندهای در دنیا آغاز شده و سرزمین شرق، به برکت مهر و محبت، در حال خوشحالی و رونق است.
هوش مصنوعی: سلطان قدرتمند و حاکم بر دولت، به عنوان نماینده و نگهبان ملت و شاه جهان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: شاهی که با وجود برتری و تسلط بر بسیاری از سرزمینها، به درستی نمیتواند پشتیبانی از کسی که خدمتگزار او است داشته باشد، در واقع هیچ موفقیتی برای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سلطانی که پیروزیها بر او افتخار میکند، مانند فتح یک قلعه است. اما سلطانی که به جنگها میپردازد، برای من به مانند جنگ یک خان محسوب میشود.
هوش مصنوعی: پادشاهی که هیچ کس به خاطر ترس از او نمیتواند شب آرام بخوابد، جز کسی که از او امنیت و امان یافته باشد.
هوش مصنوعی: ارتشی به دور دنیا حرکت کرد و با تیغ تیر، از یک سمت جهان تا سمت دیگر آن را در دست گرفت.
هوش مصنوعی: اگر کسی جامی به دست بگیرد و درنگ کند، این به دلیل ناتوانی او نیست، پس چه دلیلی برای عذرخواهی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: او قادر است و هر چیزی که توانایی انجام آن را ندارد، دلیلی برایش وجود دارد و در آن حکمت و نفعی نهفته است.
هوش مصنوعی: پیر دوران، رو به سوی ترکها کرد و با لشکری بزرگ، عبور از آب جیحون را به پایان رساند.
هوش مصنوعی: اگر اراده، حکومت ترکان و پادشاهی چین را به دست میآوردی و در این کار ناتوان نمیبودی.
هوش مصنوعی: اما وقتی خان به درگاه او شتافت، خدمتگزاری کرد و از ملک خان و مادرش بیاعتنا شد.
هوش مصنوعی: سری پر از شرم و افتخار، با هدایایی ارزشمند و محبت، خان را به خانه بازگرداندند و او با خیالی آسوده به سلامت به خانه رفت.
هوش مصنوعی: این عذرها او را به مبارزه میکشد تا نتواند مدتی از این دنیا فاصله بگیرد و آرامش یابد.
هوش مصنوعی: باید به ری رفت و هیچ بهانهای برای تأخیر کردن نیست، چون اگر زمانی پیش آید که به سوی ری کشیده شویم، باید به نبرد برویم.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی با ترفندهای مختلف از مردم در ری بهرهبرداری میکند، و به نظر میرسد که در یک لحظه میتواند به هزاران نفر آسیب برساند.
هوش مصنوعی: این مبارزه بزرگتر از جنگ سومنات است، روزی خواهد آمد که آن نبرد ناگهان پیش خواهد آمد و هر فردی با شجاعت باید در آن حاضر شود.
هوش مصنوعی: خداوند به بندگان خود بخشش میکند و این رفتار نیکو و ویژگی خدایگان است که در حکم آنهاست.
هوش مصنوعی: هرچقدر که او به شما چیزی بدهد، در طول زمان به اندازهای که در کوه طلا به دست نیاید، گوهر و زیورآلات در هیچ معدن دیگری نخواهید یافت.
هوش مصنوعی: هر کمک و بخششی که او به ما میکند، اگر بهدرستی قدردانی کنیم، ارزشی بهمراتب بیشتر از آنچه که در دنیای مادی وجود دارد، خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در خانههای ما، نعمتهایی که از دست او میرسد، طلاهایی ارزشمندتر از زمین و خاک، بیاحترام و بیارزش شدهاند.
هوش مصنوعی: در جهان، چه چیزی از خدمت به دیگران بهتر است؟ خدماتی که نشانهای از شخصیت و نیکی انسان در این دنیا باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت او مشغول شود و خوشبختی یابد، از نسل او بخت پایدار و ماندگاری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: پیرمردی که همیشه در آستانه پیری بود، تا ابد در خوشبختی و سعادت زندگی میکرد و جوانیاش ادامه داشت.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به اندازه بلند است، پس فاصلهای از جایگاه خدمت او تا آسمان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: رئیس و بزرگ قوم دعا میکند و میگوید: "خداوندا، روزی مرا به مقام و جایگاه شایستهام برسان."
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمرهٔ خدمتگذاران هستی، تو از پادشاهی که بر جانش درنگی ندارد و در لباس زربفت خود مینشیند، بالاتر و ارزشمندتری.
هوش مصنوعی: نگاه کن به پادشاهانی که به درگاه او آمدند، تعدادشان چقدر است و چگونه به این مقام رسیدند و کارشان چه اندازه بزرگ و مهم است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به خاطر برادرش تمام دارایی و اموالش را رها کند و بیاحساس و بیدغدغه به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در آن مکان چهرهام را قرار میدهم و در آنجا آرزوهای خود را رها میکنم، چون آنجا امیدوارم که وعدهها و آرزوهای جهانیان به حقیقت بپیوندند.
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت خانه، به گونهای بازگشت که مانند رستم از درگاه شاه ایران به سیستان آمد.
هوش مصنوعی: شخصی با جمعیتی برگزیده و سلاح و تجهیزات مناسب، به شکلی زیبا و جذاب، مانند جشن نوروز به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: اکنون به جایی رسیده که دربارهاش در هر زبان و جایی صحبت میشود و افراد مختلف درباره ثروت و مقامش گفتگو میکنند.
هوش مصنوعی: از او چیزی نخواه که خدمت به او از هر خدمت دیگری بالاتر و مناسبتر است. همچنین حضور در درگاه او را کمتر از آنچه هست تصور نکن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهار سبز و پرطراوت است، خزان زرد و پژمرده وجود ندارد و تا زمانی که فصل گرما (تابستان) باشد، خبری از فصل خزان نیست.
هوش مصنوعی: اگر در سمنستان نتوان سمن را پیدا کرد، مانند بادمهرگان که بر سمنستان وزیده است.
هوش مصنوعی: پادشاه در حال حاضر باید شاد، نیرومند و سالم باشد. امیدوارم از تغییرات زمان دچار غم و اندوه نشود و به مشکلات دچار نگردد.
هوش مصنوعی: ماهی در جلوی توست و جهانی زیر پای تو، نوزادی در دستانت و جام میقرمز بر لبت.
هوش مصنوعی: دشمنان او در حال رنج و ناآرامی هستند، در حالی که دوستانش در خوشی و موفقیت زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: باشد که دل عاشق او همیشه شاد و شاداب باشد و تن دشمنش همواره ناتوان و ضعیف بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد در پادشاهی و قدرت و عظمت قرار گیرد، باید از زیر خاک ذلت و ننگ دوری کند و خود را از آن دور نگه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
گفتم مرا سه بوسه ده ای شمسه بتان
گفتا ز حور بوسه نیابی درین جهان
گفتم ز بهر بوسه جهانی دگر مخواه
گفتابهشت را نتوان یافت رایگان
گفتم نهان شوی تو چرا از من ای پری
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.