چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و شیوه این
الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین
میکشی ناوک ز مژگان در کمان ابروان
گه بدانم میکشی ای نامسلمان گه بدین
گر پری میگویدت من با تو میمانم مرنج
بیادب گر آدمی بودی نگفتی اینچنین
دوش اندک برقعی از پیش رو برداشتی
داشت ماه آسمان پیشه تو رویی بر زمین
کمترین اقبال من بنگر که خود را بر درت
از سرِ اخلاص میدانم غلام کمترین
گر ملولی از حریم دل که تاریک است و تنگ
دیده مأوا نیست روشن بعد ازین آنجا نشین
بعد ازین کم جوی آزارِ دلِ ریشِ کمال
هرچه در دل داشتم گفتم تو دانی بعد ازین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جذابیت و فریبندگی معشوق و دلنبسته شاعر به اوست. شاعر به زیباییهای معشوق از جمله چشم و ابرو اشاره میکند و از جدایی و فراق مینالد. او احساس میکند که عقل و دین در برابر عشق ناتوانند. همچنین، درک میکند که حتی اگر معشوق قول ماندن دهد، باز هم انسان بیادبی است که در این موقعیت قرار نگرفته است. در نهایت، شاعر پی میبرد که دیگر نمیتواند در فضای تنگ و تاریک دل خود بماند و از معشوق درخواست میکند که دیگر او را نرنجاند. او خالصانه عشق و احساساتش را بیان میکند و اعلام میکند که در دل خود، تنها عشق نسبت به معشوق را دارد.
هوش مصنوعی: اگر چشمت اینگونه است و ابروانت اینطور و ناز و لبت به این زیبایی، پس خداحافظی با زهد و تقوا، و همچنین دوری از عقل و دین غیر قابل اجتناب است.
هوش مصنوعی: تو با نگاه پر از فریب و دلتنگی، مانند کمانی که تیرهایش از چشمانت میآید، به قلب من حمله میکنی. گاهی متوجه میشوم که این کار تو از روی ستم و بیرحمی است، و گاهی هم نمیدانم چرا این چنین رفتار میکنی، انگار که به خاطر بیوفاییات دچار عذاب میشوم.
هوش مصنوعی: اگر یک پری به تو بگوید که با تو میماند، ناراحت نشو. اگر آدم باادبی بودی، چنین حرفهایی را نمیزدی.
هوش مصنوعی: دیشب کمی از پردهای که جلوی صورتت بود کنار رفت و مانند ماه در آسمان، چهرهات بر زمین نمایان شد.
هوش مصنوعی: به کمترین مقدار خوششانسیام نگاه کن که خود را با تمام اخلاص، در درگاه تو، همچون یکی از بندگان کوچک تو میدانم.
هوش مصنوعی: اگر از فضای دل که تاریک و تنگ است خستهای، بدان که دیگر جایی در آنجا نیافته و روشنایی وجود ندارد، پس دیگر در آنجا نمان.
هوش مصنوعی: پس از این، کمتر به آزار دل شکسته و کاملِ خود بپرداز. هر چیزی را که در دل داشتم، به تو گفتم و تو میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا
[...]
ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین
کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه
چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین
سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی
[...]
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
[...]
گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین
بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان
کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین
ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند
[...]
آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین
کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین
آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا
آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین
چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.