هر آن حدیث که در دعویِ محبّت توست
به قامت تو و عهدم که راست است و درست
از آن به راه غمت شاد می روم که مرا
بدین طریق روان کرد عشق روز نخست
ز سالکان ره عشق بر سر کویت
که پا نهاد که از آبروی دست نشست؟
بدین خوشم که ز باران اشک و تخم وفا
مرا ز مزرع دل جز گیاه مهر نرست
خیالیا همه عمرت به جست و جوی گذشت
که هرگز آن مه بی مهر خاطر تو نجست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و محبت است. شاعر میگوید که هر حدیثی که در مورد عشق او به معشوقش گفته میشود، با راستگویی و صداقت او ارتباط دارد. او از عشق خود خوشحال است و به امید دیدن معشوقش در مسیر درد و غم میرود. شاعر به سالکان عشق اشاره میکند که با شوق و اشک در جستجوی معشوق هستند و میگوید که در دل او فقط گیاه محبت رشد کرده است. او به این موضوع اشاره دارد که زندگیاش در جستجوی معشوق گذشته و هیچگاه نتوانسته او را فراموش کند.
هوش مصنوعی: هر داستانی که درباره عشق و محبتی که به تو دارم بیان میشود، به اندازهی قد و قامت تو ارزشمند و راستین است. عهد و پیمانی که با تو بستهام، نیز به همین اندازه صحیح و درست است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق روز اولی که به من الهام بخشید، با شادی از مسیر غم تو عبور میکنم.
هوش مصنوعی: در مسیری که عاشقان به سمت تو میآیند، چه کسی جرأت دارد پا به کوی تو بگذارد وقتی که آبرو و حیثیتش در خطر است؟
هوش مصنوعی: من خوشحالم که از باران اشک و بذر وفا، جز گیاه محبت در بستان دل من رشد نکرده است.
هوش مصنوعی: تمام عمرتان را در خیال و آرزو به سر میبرید، در حالی که هیچگاه نتوانستهاید آن زیبای بدون محبت را پیدا کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.