نقدی ست دل که سکّهٔ محنت به نام اوست
آن طایری که سلسلهٔ عشق دام اوست
با جم چه کار مست خرابات عشق را
چون آب خضر باده و خورشید جام اوست
از محرمان خلوت خاص است هرکه را
چشم امید بر کرم و لطفِ عام اوست
آزاده یی که بر درِ خلوت سرای یار
در سلک بندگی ست، سعادت غلام اوست
دل ابروی تو را مه نو گفت، عیب نیست
عیبی که هست در سخن ناتمام اوست
گرم از حدیث نظم خیالی ست درس عشق
زیرا که فتح باب معانی کلام اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف تاثیر عمیق عشق و محنت میپردازد. او دل را نقدی میداند که به نام عشق است و عشق را به عنوان مرغی که در دام اوست معرفی میکند. همچنین به میخانه و شراب عشق اشاره میکند و میگوید که باده و نور خورشید در عشق پنهان است. شاعری که در خلوت یارانه است، خود را بنده سعادت میداند. او همچنین به تحسین زیباییهای محبوب میپردازد و از نقصهای ناچیز که در کلام وجود دارد، سخن میگوید. در نهایت، عشق را به مثابه درسی میداند که گنجینهای از معانی را در بر دارد.
هوش مصنوعی: دل گرانبهایی است که با درد و رنج به دست آمده است و این دل مثل پرندهای است که در دام عشق گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: با جم چه ارتباطی داری؟ در میخانه عشق، حالتی شبیه به آب خضر را تجربه کن، چرا که شراب و نور خورشید، هر دو از آن جام خاص اوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به رحمت و لطف فراگیر او امید دارد، از نزدیکان و دوستان خاص او محسوب میشود.
هوش مصنوعی: آزادی که در برابر درب حریم محبوبش به خدمتگزاری مشغول است، در حقیقت خوشبختی و سعادت او در همین بندگی است.
هوش مصنوعی: دل، ابروی تو را به مه نو تشبیه کرد. این ایرادی ندارد، بلکه اشکال در این است که کلام او ناقص و ناتمام است.
هوش مصنوعی: گفتوگو درباره عشق، نتیجهای از داستانها و تخیل است؛ زیرا این گفتوگو راهی برای درک عمیقتر مفاهیم سخن او به شمار میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گسترده در بسیطهٔ آفاق نام اوست
گردون مطیع او و زمانه غلام اوست
خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست
آن قامتست نی به حقیقت قیامتست
زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا
[...]
آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست
گر زانک مشک ناب ز چین می شود پدید
صد چین در آن دو سلسله ی مشک فام اوست
مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول
[...]
فرماندهی که خسرو گردون غلام اوست
در بر و بحر خطهٔ شاهی به نام اوست
احوال خلق عالم و ارزاق مرد و زن
قائم به عدل شامل و انعام عام اوست
روی زمین ز شعلهٔ خورشید حادثات
[...]
شاهی که عرش بارگه احتشام اوست
خورشید نعل دلدل گردون خرام اوست
آزاده یی که بخت چو قنبر غلام اوست
صدری که مهر لحمک لحمی بنام اوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.