گنجور

 
خیالی بخارایی

سروِ بالای تو در عالم خوبی علم است

خط تو بر ورق گل ز بنفشه رقم است

ما نه تنها به هوای دهنت خاک شدیم

هرکه از اهل وجود است به آخر عدم است

قدمی رنجه به پرسیدن ما کن که چو سرو

سرفراز است هر آزاده که در وی قدم است

طرفه دامی ست سر زلف تو کز روی هوس

هرکه پا بستهٔ آن است مقیّد به غم است

گو به غم ساز خیالی که ز اسباب طرب

نیست خوش‌تر ز نوای نی و آن نیز دم است