گنجور

 
خیالی بخارایی

سروِ بالای تو را شیوه بلا انگیزی ست

نرگس چشم تو بیمار ز بی پرهیزی ست

بر قمر قاعدهٔ زلف تو مشک افشانی ست

در شکر شیوهٔ خطّ توعبیر آمیزی ست

سالها شد که ز شوق مه روی تو چو شمع

منِ دل سوخته را داعیهٔ شب خیزی ست

گر ندارد به کف از غمزهٔ شوخت تیغی

کار ابروی تو پیوسته چرا خون ریزی ست

از پیِ ریختنِ خون خیالی چشمت

اینکه در عین بلا تیغ کشید از تیزی ست

 
sunny dark_mode