بیا که بی خبران را خبر ز روی نکو نیست
وگرنه چیست که عکسی ز نور طلعت او نیست
دلا بسوز که بی سوز دل اگر به حقیقت
شمامهٔ نفس مجمر است غالیه بو نیست
طریق موی شکافی چه سود بی خبران را
ز سرّ آن دهنش چون وقوف یک سر مو نیست
گذار دست سبو ساقیا و پای خمی گیر
چرا که چارهٔ کار غمش به دست سبو نیست
اگر تو محرم رازی خموش باش خیالی
که گویِ عشق به چوگان مرد بیهده گو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.