باد بر زلف تو بگذشت که عنبر بوی است
گل مگر روی تو دیده ست که خندان روی است
بیش از این نیست به نقش دهنت نسبت من
که میان من واو تا به عدم یک موی است
خون به جو می رود از دیدهٔ مردم زین غم
کآب رو در ره سودای تو آب جوی است
جست و جوی دل گم گشتهٔ ما بر لب توست
نشنیدی که لب لعل بتان دلجوی است
نه خیالی سخن از زلف تو می گوید و بس
هرکه دیوانهٔ عشق است پریشانگوی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.