ای مهر تو انیس دل ناتوان من
ذکر لب و دهان تو ورد زبان من
تا نام تو شنید و نشان تویافت دل
دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من
از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو
بعد از اجل که خاک شود استخوان من
دل سوخت زاین حسد که چرا صرف می شود
جز نقد جان من به فدای تو جان من
کس را وقوف نیست بجز نی ز همدمان
کز دست هجر کیست نفیر و فغان من
گفتم تن خیالی مسکین چو موی چیست
در تاب رفت و گفت ز فکر میان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندوه این جهان بسر آید جز آن من
معروف شد بگیتی نام و نشان من
خون شد زفرقت تو دل مهربان من
بربست رخت از غم هجر تو جان من
خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام
هجری بدین صفت نبد اندرگمان من
بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من
[...]
باز آمد آن که سوخته اوست جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هر چند بینمش، هوسم بیش می شود
روزی در این هوس رود البته جان من
آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش
[...]
ای فاش کرده عشق تو راز نهان من
بالای تو بلای دل ناتوان من
لعل حیات بخش تو آب حیات دل
یاقوت آبدار تو قوت روان من
ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی
[...]
میخواست شب که داغ نهد دلستان من
میساخت او فتیله و میسوخت جان من
گو استخوان من سگ کویت مخور که هست
پیکان زهر دار تو در استخوان من
خواهم زبان خویش برون آرم از دهان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.