ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من
شمع را سوخت دل از غصّه چراغش روشن
سر نه پیچم ز رضای تو اگر تیغ زنی
چه کنم گر ننهم حکم خدا را گردن
نیست در دور تو بی نالهٔ زار آن سر کو
خوش بود موسم گل نغمهٔ مرغان چمن
هرکه لعل لب سیراب تو را بد گوید
گرهمه چشمهٔ خضر است که خاکش به دهن
گر نخواهی که چو گل چاک شود پیرهنت
بی گناهی نکش از دست خیالی دامن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که در دوری محبوبش تحمل میکند صحبت میکند. او به شب هجر اشاره میکند و بیان میکند که عشقش مانند شمعی است که در آتش غم میسوزد. حتی اگر مجبور شود از خدایش پیروی کند، نمیتواند رضایت محبوبش را نادیده بگیرد. او همچنین به زیبایی طبیعت و نغمه پرندگان در فصل گل اشاره میکند و بیان میکند که هرکسی که از جمال محبوبش بد بگوید، جاهل است. در نهایت، از محبوبش میخواهد که او را بیگناه عذاب ندهد و به یادش باشد.
هوش مصنوعی: ای دوستان، در شب جدایی وقتی که آتش من شمع را سوزاند، دل من از اندوه همچون چراغی روشن گشت.
هوش مصنوعی: اگر بر اساس خواسته و رضایت تو، سرم را زیر تیغ هم ببری، چه کار میتوانم بکنم؟ اگر هم نتوانم حكم خدا را بپذیرم، چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: در دور و بر تو هیچ شادی و خوشحالی بدون ناله و گریه وجود ندارد. در این زمان که فصل گل است، آواز پرندگان چمن همواره پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: هر کسی که دربارهٔ زیباییهای لبهای تو بد بگوید، حتی اگر به چشمهٔ خضر تشبیه شود، چیزی جز خاکی که در دهانش است ندارد.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که مانند گل پارهپاره شوی، از دست خیالهای بیهوده دامن خود را دور نگهدار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن
یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من
به بد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.