افسوس که جز ناله مرا همنفسی نیست
فریاد که خون شد دل و فریادرسی نیست
کس نیست که گوید خبر از منزل مقصود
وز هیچ طرف نیز صدای جرسی نیست
ما را هوس توست برآنیم که در سر
خوشتر ز هوای تو هوا و هوسی نیست
گر لاله و ریحان نبود ما و خیالت
گل هست چه نقصان بوَد از خاروخسی نیست
از خال سیه بر لب شیرین تو داغی است
آری شکری هست ولی بی مگسی نیست
گفتی که درونِ دل تو کیست خیالی
بیرون ز تو و نقش خیال تو کسی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس تنهایی و دلتنگی خود سخن میگوید. او احساس میکند که هیچ کس در کنارش نیست تا دردش را درک کند و کمکش کند. او به دنبال خبری از مقصدی است اما چیزی نمیشنود و احساس میکند که تنهاست. وجود معشوق در ذهنش را بسیار مطلوب میداند و حتی بدون او نیز زیباییهای دنیا را ناتوان از جبران حس فراق او میداند. او به زیبایی لبهای معشوق اشاره میکند و بیان میکند که زیباییهای جهان نیز بدون حضور او بیمعنی است. در انتها، شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ کس جز خود معشوق در دل او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: متأسفانه هیچ کس غیر از من نیست که به نالههایم گوش دهد. صدای من بلند است و دل من پر از غم و اندوه، اما کسی نیست که به کمک من بیاید یا به فریادم پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: هیچکس وجود ندارد که از مقصد نهایی خبر بدهد و از هیچکجا هم صدای روشنی به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: ما به یاد تو علاقهمندیم و آرزو داریم که در دل این خوشی، هیچ چیزی جذابتر از یاد تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در کنار ما لاله و ریحان نباشد و فقط خیالت شبیه گل باشد، چه اشکالی دارد که در دامان خار و خس هستیم؟
هوش مصنوعی: خال سیاه بر لبان شیرین تو نشانهای از عشق و زیبایی است، هرچند که شیرینی وجود دارد، اما بدون تلخیهایی هم هست که باید در نظر گرفت.
هوش مصنوعی: گفتی در دل تو چه کسی است و آنچه که در خیال توست، هیچکس جز خودت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جا که منم تا به خرابات بسی نیست
لیکن چه کنم محرم این راز کسی نیست
بر سر بتوان رفت به منزل گه محبوب
سهل است پیاده بروم گر فَرَسی نیست
پنداشتم اوّل که مرا خاص مرایی
[...]
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
[...]
فریاد همی دارم و فریاد رسی نیست
پندار درین گنبد فیروزه کسی نیست
ای باد خبر بر، بر آن یار همی دم
کز بهر خبر جز تو مرا همنفسی نیست
از هستی من جز نفسی باز نماندهست
[...]
دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست
فریادم از آنست که فریاد رسی نیست
از خانقه ایشیخ در کس نگشایند
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان
[...]
فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
یک خانهٔ عنقاست که آنجا مگسی نیست
با عقل چه جوشیمکه جز وهم ندارد
از عشق چه لافیم که بیش از هوسی نیست
گر دل بتپد غیر نفس کیست رفیقش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.