ای طوطی جان زین قفس سبز برون پر
آیا تو بر آنی که از این به قفسی نیست
فریاد همی دارم و فریاد رسی نیست
پندار درین گنبد فیروزه کسی نیست
ای باد خبر بر، بر آن یار همی دم
کز بهر خبر جز تو مرا همنفسی نیست
از هستی من جز نفسی باز نماندهست
هر چند که این نیز بر آنم که بسی نیست
ما را هوس آن است که در پای تو میریم
گر بخت کند یاریم این کم هوسی نیست
دارد مگسی در شکرستان تو پرواز
دردا که مرا قوت پر مگسی نیست
خواهیم گذر کردن از این قلزم نیلی
آخر قدم همت ما کم ز خسی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان احساساتی عمیق و کنایهآمیز، از قفس بودن و محدودیتهای زندگی خودش صحبت میکند. او طوطی را دعوت میکند که از قفس سبز بیرون بیاید و امیدوار است در دنیای آزاد چیزی بهتر از این قفس پیدا کند. شاعر از فریادهایش که بیپاسخ مانده و یارانی که نیستند، سخن میگوید و احساس تنهایی و دلتنگی عمیق خود را بیان میکند. او به عشق و آرزوی مرگ در پای معشوق نیز اشاره کرده و در عین حال ناتوانی و کمبود خود را در برابر زیباییها مطرح میکند. شاعر تمایل دارد از شرایط سخت و ناامیدی که در آن قرار دارد عبور کند، هرچند که میداند این مسیر آسان نیست.
هوش مصنوعی: ای طوطی عزیز، از این قفس سبز بیرون بیا. آیا میدانی که بعد از این، قفسی وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: من فریاد میزنم و هیچکس نیست که به کمکم بیاید، به نظر میرسد در این دنیا کسی وجود ندارد که به من توجه کند.
هوش مصنوعی: ای باد، تو خبر را به یار من برسان، زیرا غیر از تو هیچ هم نفسی ندارم که از حال او خبر بگیرم.
هوش مصنوعی: از وجود من چیزی جز یک نفس باقی نمانده است، هر چند که احساس میکنم همین یک نفس هم بسیار ناچیز است.
هوش مصنوعی: ما آرزو داریم که برای تو جان بدهیم، اگر بخت به ما یاری کند، این آرزو چیز کمی نیست.
هوش مصنوعی: مگسی در سرزمین شیرین شکر در حال پرواز است و من از شدت ناراحتی احساس میکنم که قدرت پرواز مانند آن مگس را ندارم.
هوش مصنوعی: ما اراده کردهایم که از این دریا عبور کنیم، و در پایان تلاش ما هیچ کمبودی از یک انسان معمولی نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جا که منم تا به خرابات بسی نیست
لیکن چه کنم محرم این راز کسی نیست
بر سر بتوان رفت به منزل گه محبوب
سهل است پیاده بروم گر فَرَسی نیست
پنداشتم اوّل که مرا خاص مرایی
[...]
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
[...]
افسوس که جز ناله مرا همنفسی نیست
فریاد که خون شد دل و فریادرسی نیست
کس نیست که گوید خبر از منزل مقصود
وز هیچ طرف نیز صدای جرسی نیست
ما را هوس توست برآنیم که در سر
[...]
دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست
فریادم از آنست که فریاد رسی نیست
از خانقه ایشیخ در کس نگشایند
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان
[...]
فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
یک خانهٔ عنقاست که آنجا مگسی نیست
با عقل چه جوشیمکه جز وهم ندارد
از عشق چه لافیم که بیش از هوسی نیست
گر دل بتپد غیر نفس کیست رفیقش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.