گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم
هرآنچه بر سر ما آید از ستم بینیم
به غم بساز دلا چون قرار ما این بود
که هرچه از طرف او رسد به هم بینیم
چه نسبت است به ابروی تو مهِ نو را
نه مردمی ست که او را به چشم کم بینیم
دلم که رفت ز شهر وجود بی دهنت
به بوی تو مگرش باز در عدم بینیم
به پای بوس تو دارد سری خیالی و نیست
امید کز تو همه عمر این قدم بینیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.