گنجور

 
خیالی بخارایی

دلا به دست هوس تار زلف یار مکش

در او مپیچ و بلا را به اختیار مکش

که فتنه یی ست به هر تاب طرّهٔ او را

چو تاب فتنه نداری تو زینهار مکش

ز سرکشیِ چو به قدّش نمی رسی ای

به جای خویش نشین و به هرزه بار مکش

بیار باده که جامت مدام می گوید

که ساغری کش و دردسر خمار مکش

خیال وصل خیالی بنه تمام از سر

نمی رسد به تو این پایه انتظار مکش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش

ز نافه ی ختنی نقش بر عذار مکش

بخون دیده ی ما ساعد نگارین را

بیا و رنگ کن و زحمت نگار مکش

بقصد کشتن ما خنجر جفا و ستم

[...]

بیدل دهلوی

به پیری از هوس زندگی خمار مکش

سپیدکشت سرت دیگر انتظار مکش

تعلق من وما ننگ جوهر عشق است

چو اشک گوهر غلتان دل به تار مکش

چوشمع خط امان غیر نقش پای تو نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه