گل جامه دران بار دگر سر به در آورد
وز حال رفیقان گذشته خبر آورد
رخسارهٔ سروی و خط سبز نگاری ست
هر لاله و سنبل که سر از خاک برآورد
ساقی قدح بادهٔ گلرنگ به چرخ آر
چون گُل خبر از نغمهٔ مرغ سحر آورد
هر گوهر اشکی که دلم داشت نهانی
چشمم چو تو را دید روان در نظر آورد
از عمر خیالی به جز این بهره ندارد
کاندر قدم یار گرامی به سر آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از مخزن دل دیده هر آن دُر که بر آورد
چون مردمیی داشت روان در نظر آورد
المنّة لله که صبا گرچه دلم برد
بر بوی توام آمد و از جان خبر آورد
کس نیست که آرد ز توام شربت دردی
[...]
دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
چون مجمرم از کاسهٔ سر دود برآورد
از داغ جنون من مجنون خبری داشت
هر لاله که سر از سرخاکم به درآورد
شیرین قدری رخش وفا راند که فرهاد
[...]
اینها چه که از پرده هستیم برآورد
از بندگی خاطر خویشم بدر آورد
جانی که سر از روزن فتراک برآورد
از گرد گریبان بقا سر بدر آورد
امید که دولت ز درش بیخبر آید
هر کس به من از آمدن او خبر آورد
دیگر نکند خیر به محراب عبادت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.