خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

گل جامه دران بار دگر سر به در آورد

وز حال رفیقان گذشته خبر آورد

رخسارهٔ سروی و خط سبز نگاری ست

هر لاله و سنبل که سر از خاک برآورد

ساقی قدح بادهٔ گلرنگ به چرخ آر

چون گُل خبر از نغمهٔ مرغ سحر آورد

هر گوهر اشکی که دلم داشت نهانی

چشمم چو تو را دید روان در نظر آورد

از عمر خیالی به جز این بهره ندارد

کاندر قدم یار گرامی به سر آورد