گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خیالی بخارایی

گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا شد

در سرم این همه سودا زکجا پیدا شد

تا نهان شد ز نظر صورت روی تو مرا

بر رخ از دیده چه گویم که چه ها پیدا شد

آبم از روی ببرد اشک و نمی دانم چیست

غرض او، که بدین وجه به ما پیدا شد

با وجود خط و خال تو دل سوخته را

هوس مشگ ز سودای خطا پیدا شد

گر نشد ماه نو از ابروی شوخ تو خجل

به چه معنی ز نظر خم زد و ناپیدا شد

عاقبت تا چه شود حال خیالی به رقیب

این چنین کآن سگ بدخوبه گدا پیدا شد