گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

زهی حرّی که ثابت کرد جودت

بر ارباب هنر دست ایادی

زمین با قوّت حلمی که اوراست

ز بار حلم تو کرده تفادی

بحمدالله همه معنیت جمعست

کریمیّ و بزرگی و جوادی

ز روی مرتبت صعب المرامی

بگاه مکرمت سهل القیادی

دعا گو را همی دانی که باشد

و لا و خدمت تو اعتقادی

چو تشریفی نمی فرمایی او را

مفرما سعیش اندر نامرادی

به حرمان رهی چندین چه کوشی

که نه با کافران اندر جهادی

چرایی بر خلاف ظنّ خادم

چو هر کس را بجای اعتمادی

درین معنی که افتادست ما را

دو بیت آمد بخاطر در مرادی

واخوان حسبتهم دروعا

فکانوها و لکن للاعادی

و خلتهم سهاماً صایبات

فکانوها و لکن فی فؤادی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

دگر بار ای دل سنگین فتادی

عنان در دست بد عهدی نهادی

ز در دم نیش ها دررک شکستی

ز چشمم چشمه ها بر رخ گشادی

فرامش کرده آن کزعشق صدبار

[...]

مولانا

ز ما برگشتی و با گل فتادی

دو چشم خویش سوی گل گشادی

ز شرم روی ما گل از تو بگریخت

ز گل واگشتی اینجا سر نهادی

نهادی سر که پای من ببوسی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه