دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن
گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی
پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی
زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی
در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک
در آخر الزّمانی ، در مرتبت نخستی
جود تو برتواتر ، چون حادثات گیتی
فضل تو بی نهایت، چون شکر تندرستی
منسوخ شده بیک ره، در دور دانش تو
اعجاز نظم صاحب، تحسین شیخ بستی
گردون که دایم آرد، هر سختیی برویم
آورد از طرفها، در کار بنده سستی
از روی لاف گفتم، آرم به خاک پشتش
هر چند این حکایت ، خود بود محض رستی
دستم ببست ناگه، وافکند زیر پایم
پس گفت خیز و بنما، این چابکی و چستی
فریاد من رس اکنون، کم دست و پای بسته
با چون فلک حریفی باید گرفت کستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و توصیف یک شخص بزرگ و برجسته میپردازد که دارای ویژگیهایی چون فضیلت و بزرگی است. شاعر به توفیقاتی که این شخص در زندگیاش به دست آورده، اشاره میکند و بر اثرات مثبت او بر دیگران تأکید میکند. همچنین، شاعر به مشکلات و سختیهایی که در مسیر زندگی وجود دارد، اشاره کرده و میگوید که با وجود این چالشها، این فرد توانسته است به شکوه و مقام بالایی دست یابد. بهطور کلی، شعر بیانگر احترام و admiration خالصانه شاعر به این شخص ویژه است.
هوش مصنوعی: ای دل، تو مانند دریا هستی که از روشنایی ذاتیات، رنگ اجتماعی خود را از دین و باورهایمان گرفتهای و به همین دلیل، به عمق و وسعتی رسیدهای.
هوش مصنوعی: هر آرزویی که در ذهن داشتی، وقتی آن را به زبان آوردی یا برایش تلاش کردی، دنیا بیشتر از آنچه که انتظار داشتی، به تو خواهد داد.
هوش مصنوعی: در زمانهای آینده، هر چند که در ابتدا به نظر نمیرسد، کسی که در صف بزرگی قرار دارد، به تدریج به مرتبهای عالی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت تو به مراتب بیشتر از حوادث دنیا است و خوبی و فضل تو به اندازهای زیاد است که نمیتوان آن را اندازهگیری کرد، مانند شیرینی تندرستی.
هوش مصنوعی: در یک مسیر قدیمی و فراموششده، توانایی و اثر شگرف دانش تو، نظم و زیبایی کارهای آن بزرگوار را مورد تحسین قرار میدهد.
هوش مصنوعی: جهان همیشه تغییرات و سختیهایی را به زندگی ما میآورد، اما این مشکلات هر چه که باشند نمیتوانند مانع تلاش و کوشش ما شوند.
هوش مصنوعی: به خاطر سخنانی که به شوخی گفتم، میتوانم بر خاکی که پشت سرش است، آرام بگیرم، هرچند این داستان، خود حقیقتی بود خالص.
هوش مصنوعی: ناگهان مرا دستبند زد و زیر پا انداخت و سپس گفت: برخیز و به من نشان بده که چقدر چالاک و تند هستی.
هوش مصنوعی: من اکنون فریاد میزنم، در حالی که دیگر دست و پاهای من بسته نیست. با آسمان باید جنگید تا موفق شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی
موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی
وقت نماز آمد برجه چرا نشستی
بر بوی قبله حق صد قبله میتراشی
[...]
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
[...]
نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!
ای کوته آستینان تا کی دراز دستی
با خارجی مگوئید حرف خروج قائم
بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی
قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید
[...]
رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی
آغاز حق پرستیست انجام بتپرستی
قانع بقطرهای چند از بهر بینیازی
همچون صدف نداریم پروای تنگدستی
هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم
[...]
مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
زین هر دو خانه بگذر گر مرد حقپرستی
کی با تو میتوان گفت اسرار نیستی را
تا مو به مو اسیری در شهربند هستی
گر بوی زلف او را از باد میشنیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.