چه باشد گر ز من یادت نیاید
که از دوری فراموشی فزاید
ز چشمت چشم پرسش هم ندارد
که از بیمار پرسش خود نیاید
مکن، بر جان من بخشایشی کن
بگو آخر که آن مسکین نشاید
سلامی از تو مرسومست ما را
پس از سالی مرا مرسوم باید
چرا بربستی از من راه پرسش؟
مگر کاری ترا زین می گشاید؟
بجان تو که اندر آرزویت
مرا یک روز سالی می نماید
بشب می آورم روزی بحیلت
که شب آبستنست تا خود چه زاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع دوری و فراموشی میپردازد و احساس تنهایی و بیخبری از محبوبش را به تصویر میکشد. او میگوید حتی اگر محبوبش او را فراموش کند، از دوری این احساس بیشتر میشود. شاعر از محبوبش میخواهد که به او بخشندگی کند و به یاد او باشد، چرا که پس از مدتها زندگی بدون او سخت شده و برایش سلامی از او لازم است. او همچنین از محبوبش میخواهد که راههای ارتباط را نبندد و امیدش را به دیدار او حفظ کند. شاعر به آرزوی دیدار محبوبش اشاره میکند و در انتها به شب اشاره میکند که برای او به عنوان فرصتی برای ابراز احساساتش به محبوبش تعبیر میشود.
هوش مصنوعی: چه مشکلی دارد اگر دیگر به یاد من نباشی، زیرا دوری باعث میشود که فراموشی بیشتر شود.
هوش مصنوعی: چشمان تو دیگر هیچ سوالی ندارند، چون آن بیمار هم از خودش نمیپرسد.
هوش مصنوعی: لطفا بر جان من رحم کن و بگو که آیا آن آدم بیچاره لیاقت چنین برخوردی را ندارد؟
هوش مصنوعی: سلام تو برای من عادت شده است، پس از یک سال دوری، باید سلامی به من کنی.
هوش مصنوعی: چرا از من دوری و از پرسشهای من جلوگیری میکنی؟ آیا کمکی به تو میکند که این کار را انجام میدهی؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، آرزوی یک روز از سال را دارم که بتوانم در کنار تو باشم.
هوش مصنوعی: در شب میآورم فرصتی با تدبیر، چرا که شب به تنهایی میتواند چیزهای زیادی به بار آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا وصفش به گفتن هم نشاید
که پس پیرامنش چیزی بباید
مهی ، کندر سمرقند از لب او
نبات مصر را جان می فزاید
اگر طوطی طبع جان فزاید
بشاخ شکر نابش گراید
بشولد مر طبق را بر طریقی
[...]
خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید
بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید
سرش از سهمناکی شد بانسان
[...]
ز هجران تو جانم میبرآید
بکن رحمی مکن کاخر نشاید
فروشد روزم از غم چند گویی
که میکن حیلهای تا شب چه زاید
سیهرویی من چون آفتابست
[...]
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.