تا بکف جام می توانم دید
زهد و سالوس کی توانم دید؟
نکنم یاد زهد و صومعه هیچ
تا رخ ترک فی توانم دید
هر دم از باد پیچش افتاده
در تهی گاه نمی توانم دید
از قدح باده چون فروغ زند
در عدم نقش شی توانم دید
ز اندرون قدح بچشم صفا
راز پنهان می توانم دید
بر گل عارض نکو رویان
شبنم از رشح خوی توانم دید
در سر زلفشان دل شده را
نیم شب نقش پی توانم دید
نه نه، کز زهد چنگ بدرک را
رگ گسته ز پی توانم دید
شیشۀ بد مزاج نازک را
زامثلا کرده قی توانم دید
ورصراحی نه در رکوع بود
ریخته خون وی توانم بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دوگانگی بین زهد و خوشگذرانی را بررسی میکند. شاعر از دیدن جلوههای زیبای عشق و لذتهای دنیوی صحبت میکند و بیان میکند که تا زمانی که در حالت مستی و سرخوشی باشد، نمیتواند زهد و ریا را ببیند. او به این واقعیت اشاره میکند که در عمق وجودش به رازهای پنهان پی میبرد و در زیباییهای عشق غرق میشود. در واقع، برداشت شاعر این است که زندگی باید با لذت و شادی همراه باشد و زهد نمیتواند او را از درک زیباییهای واقعی دور کند.
هوش مصنوعی: من تا وقتی که در دستم جام شراب هست میتوانم به تماشای زهد و ریا نگاه کنم، اما زمانی که این جام را ندارم، نمیتوانم آنها را ببینم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زیبایی چهره محبوبم را ببینم، به زهد و ریاضتهای دینی فکر نمیکنم و آنها را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه از وزش باد و پیچش آن در فضا، چیزی در خفا و پنهانی اتفاق میافتد که من نمیتوانم آن را ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی که نور زیبای باده در تاریکی قرار میگیرد، میتوانم تصویر وجودی را ببینم.
هوش مصنوعی: از دل قدحی که پر از شراب است، میتوانم زیباییهای پنهان را مشاهده کنم.
هوش مصنوعی: بر روی گلهای زیبا، قطرههای شبنم را میتوانم ببینم که از لطف و زیبایی آنها نشأت گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در دل شب، میتوانم نقش دل را در زلف آنها ببینم.
هوش مصنوعی: نه، از زهد و پرهیزکاری به جایی نمیرسم، زیرا به دنبال قدرت و توانایی هستم که به من اجازه دیدن حقیقت را میدهد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم شیشۀ نازکی که بدخلق است را به خوبی مشاهده کنم.
هوش مصنوعی: اگر طلا و جواهر ساز در حالت رکوع خون خود را بریزد، من هم توانایی دارم که این کار را انجام دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرة و فتح پیشیار تو باد
با درفش ار تپانچه خواهی زد
باز گردد بتو هر آینه بد
روضه روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمه دیده جهان بینم
تا بود گر خاک پای تو بود
گر همه رأی تو فنای من است
[...]
راشد از رشد روزگار نیافت
رشد از اینگونه بس فراوان کرد
تن او را که جان دانش بود
فلک جان ربای بی جان کرد
گوهری بود رشکش آمد ازو
[...]
چون ز بد گوی من سخن شنوی
بر تو تهمت نهم ز روی خرد
گویم ار تو نبودیی خرسند
او مرا پیش تو نگفتی بد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.