این ابر نم گرفته ز دریای بی کران
درد دل منست، در او اشک من نهان
وین رعد شرح حال دل من همی دهد
کز برق هر زمانش پر آتش شود دهان
در تیغ آفتاب نماندهست حدّتی
کز سنگ که نمیزندش هیچ بر فسان
از آفتاب گرچه میان زمین و چرخ
تیغ خلاف بودی آهخته هر زمان
آن تیغ در نیام شد اکنون که سعی ابر
برداشت هر غبار که بد در میان
با خویشتن گرفت نظر چشم آفتاب
یعنی برهنهاند عروسان بوستان
شاید که زار زار بگرید به های های
بر شاخها ز بی برگی ابر مهرگان
گر زر همی فشاند در آن هفته چون ملوک
اکنون شدهست چوبک زن همچو پاسبان
مال بخیل بود که یکباره خاک خورد
سیم سحاب دی مهی و باد مهرگان
زیرا که میخ خار نگون سر فرو زدهست
برکند باد خیمهٔ گلها ز گلستان
چشم ستاره آبچکان شد ز دود ابر
شک نیست کآب دود چکاند ز دیدگان
از لاله زیر دامن کوه آتش ار نماند
دارد بسی حواصل و سنجاب رایگان
خارای کوه آستر و ابر ابره است
وز برف پنبه زد فلک اندر میان آن
با صد هزار سلسله چون میدوید آب
پایش به تخت بند ببستند ناگهان
بر جان همی بلرزد قالب ز باد سرد
در تن همی بلغزد ز افسردگی روان
آب لعاب شمس بیفسرد در دهن
وانگه شدهست آب ز بینی کُه روان
ماند بدانکه بر سر یخ او زلق برد
جرم شهاب چون بدرفشد ز کهکشان
خواهد که باشگونه کند پوستین خویش
روباه حیله ساز در این فصل اگر توان
آرد چو چشمه هر نفسی آب دهن
ماهی ز عشق تابهٔ گرم اندر آبدان
حالی به یک تپانچۀ سرما سیه شود
هر کز فراز آتش برخواست چون دخان
آنکس چو شمع آتش را تاج سر کند
کو را لباس تو بر تو هست شمعسان
عیسی شدند خلق و به دم زنده میکنند
هر آتشی که کشته شد از عهد باستان
آویختهست جان خلایق به موی، از آن
کز رنج تا به راحت، موییست در میان
اکنون کنند پشت همه کس بر آفتاب
وآرند روی سوی در صدر کامران
چون نوک دوک بیوه زنان تیغ کوهسار
ز انصاف صدر عالم در پنبه شد نهان
سلطان شرع، صاعد مسعود، رکن دین
صدر ملک نشان و امام ملک نشان
گرچه به قیدهای کتاب مقیّدست
الفاظ او چو آب روانست در جهان
گر صد هزار سال زند، سر به سنگ بر
متین چو لفظ او گهری ناورد زکان
چون نام کلک او شنود رمح سر شغب
خود را فرو نوردد چون شاخ خیزران
زین پیش گرچه عامل بازار فتنه بود
در روزگار کلک تو معزول شد سنان
تیره ز خاک پای تو شد ورنه بیش از ین
نزدیک خلق روشن بود آب آسمان
پی کرده سر بریده به آب سیاه رفت
چون خامه با تو هرکه نبودهست یکزبان
زین پس به دولت تو فرو ناید ار بسی
باران تیر غرق کند خانهٔ کمان
کلک تو آن محرّر دیوان حلّ و عقد
کز بی نشان از دل او میدهد نشان
در گردن عدو چو دوات افکند رسن
چون در کتف ز مشک برافکند طیلسان
از بهر آن نشنید در بهر دست تو
کش عزم زنگبار دواتست هر زمان
از تاب خاطر تو برو تافت پرتوی
بگداختهست ازین سببش مغز استخوان
دستت زهاب چشمۀ فیض الهیست
کلک تو در مجاری آن همچو ناودان
کاغذ از آن نشانۀ پیکان تیر شد
کآمد سپید چشم عدوی تو همچنان
جان عدو تراست، برو قید زندگی
زانست تا ز تو نتواند ببرد جان
از لاشۀ حسود تو سور سباع کرد
اقبال تو که خلق جهان را میزبان
و آنک ز خون خصمت وز گوشتش وحوش
بستند پنجه حنّا و آراستند خوان
از عدل تو چو شانه کند راست چنگ گرگ
بر پشت میش موی اگر کژ کند شبان
اندر نیاید از ره بام آفتاب نیز
گر سازد از مهابت تو دهر سایبان
تا رای تیر تست به آهستگی چو آب
بس تیز دولتا که چو آتش نشد جوان
جانش سبک ز بخشش تو خرج شد چو زر
بر هرکه چون ترازو گردی تو دلگران
با زر بود همیشه سر و کار آنکه او
طیّاره وار مینهد سر بر آستان
باری به هر حساب که خواهی سر عدوت
آویختهست گویی چو ناره از قپان
خاک جهان ز اشک عدوی تو گِل شدهست
زان دولت تو آمد خیزان و افتان
ای صدر سرفراز که از فرّ مدح تو
همچون زبان به کام رسیدهست مدح خوان
گر دیر دیر روی نمایند مر ترا
ابکار فکر من تو ز بی خدمتی مدان
از جلوهگاه مدح تو پرهیز میکنند
از شرم آنکه نیک تباهند و بد نشان
دریا به دُر فشانی مشهور عالمست
وز وی چو برگشتی، ابر گهر فشان
وز ابر بر سر آمده چشم عدوی تست
بادت همیشه دست زبردست همگان
این هم به وزن شهر شهاب مؤیّدست
«روی زمین ز خوردۀ کافور شد نهان»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات و طبیعت میپردازد. ابر نمدار را به عنوان نمادی از درد دل خود میبیند و اشکهایش در دل ابر نهان است. رعد و برق را به عنوان بیانگر حالت دل خود معرفی میکند که هر بار با هر برق از آتش در دلش شعلهور میشود. او به تندی آفتاب اشاره میکند و میگوید که این تندروی زمینی را تحت تأثیر قرار نمیدهد.
شاعر از آسمان و ابرها، باران و آثار آن بر روی گیاهان و زمین صحبت میکند و به تکامل و تغییر فصلها اشاره دارد. او در ادامه، به تلاشهای انسان و تاثیرات اعمال آنان بر هم و بر طبیعت میپردازد.
نهایتاً، شاعر به ثمرات دوستی، محبت و انصاف اشاره میکند و بر این باور است که اگر انسانها با یکدیگر درست رفتار کنند، زمین و آسمان نیز به نفع آنان خواهند بود. شعر به زیبایی پیچیدگیهای احساسات انسانی و روابط اجتماعی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: این ابر که باران میبارد، نشانهای از درد و غم عمیق من است و در دل آن اشکهای من پنهان شده است.
هوش مصنوعی: این رعد و برق مانند صدای دل من است و نشان میدهد که هر بار که صدایی بلند میشود، آتشی در وجودم زبانه میکشد.
هوش مصنوعی: در زیر نور تند آفتاب، هیچ چیز نمیتواند در برابر سختی سنگ مقاومت کند و از آن بگریزد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در میان زمین و آسمان موانع و مشکلات زیادی وجود دارد، اما همیشه نور آفتاب در دسترس ماست.
هوش مصنوعی: اکنون که تلاش ابر، هر گرد و غباری را از میان برداشت، آن تیغ به حالت خود برگشته است.
هوش مصنوعی: چشم آفتاب به خود نگاه کرد و عروسان باغ به حالت بیپوشش و عریان را نشان داد.
هوش مصنوعی: شاید که به خاطر فقدان برکها، ابر مهرگان به شدت بگرید و اشکودن او بر روی شاخهها فرو بریزد.
هوش مصنوعی: چون باران با شدت میبارد و درختان را سرسبز میکند، او اکنون به مانند نگهبانی با چوبی در دست ایستاده است.
هوش مصنوعی: مالی که از آن بخیل بود، به طور ناگهانی زیر خاک رفت و به راحتی از میان رفت، همانطور که باران در دیماه و باد در مهرماه نیز به سرعت پدیدار میشوند و ناپدید میگردند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه میخ خارنگون به زمین فرو رفته است، باد، چادر گلها را از باغ گلها برمیدارد.
هوش مصنوعی: چشم مانند ستارهای با حرارت و درخشش اشک میریزد و ابرها را کنار میزند. شک و تردیدی نیست که این اشکها همانند بخار آب هستند که از چشمها جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگر از لالهای که زیر دامن کوه رشد کرده، آتش باقی نمانده باشد، همچنان بسیاری از چیزها و سنجابها به وفور وجود دارند و به طور رایگان در دسترس هستند.
هوش مصنوعی: کوهها با پوششی از آستر و ابرها در تزییناند و در میان آنها، برفهایی مانند پنبه بر زمین نشسته است.
هوش مصنوعی: با صدها رشته مثل آب میدوید، ناگهان پایش را به تختی بستند.
هوش مصنوعی: تن انسان به خاطر وزش باد سرد میلرزد و روح او نیز از افسردگی و غم به تزلزل میافتد.
هوش مصنوعی: آب زیبا و درخشان خورشید در دهان نمیماند و بعد از مدتی تبدیل به آبی میشود که از بین میرود.
هوش مصنوعی: اینکه بر روی یخ، لکهای از جرم شهابسنگ وجود دارد، نشاندهنده این است که آن شهابسنگ از کهکشان به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: در این فصل، روباه مرموز و حیلهگر میخواهد که پوستش را به گونهای تغییر دهد.
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشی، مانند چشمهای آب تازه و زلال را به دل میآوری و این آب عشق، مشابه ماهیای است که با گرمی و شوق در آبدان زندگی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی سرمای شدیدی به سراغ کسی بیاید، رنگ صورت او به تیرهای میزند و مانند دودی که از آتش برمیخیزد، دچار تغییر میشود.
هوش مصنوعی: کسی که همچون شمع با آتش خود را میسوزاند، همانند شمعی است که به خاطر دیگران نور میافشاند. این شخص با فدا کردن خود، زینتبخش دیگران میشود و لباس زیبایی که بر تن دارد، نمادی از آن است که در خدمت و برای دیگران زندگی میکند.
هوش مصنوعی: مردم به مانند عیسی (پیامبر) زنده میشوند و هر آتشی که از زمانهای قدیم خاموش شده، دوباره جان میگیرد.
هوش مصنوعی: جان انسانها به عشق و محبت دیگران گره خورده است، زیرا بین رنج و آرامش آنها، چیزی وجود دارد که میتواند به راحتی تبدیل به موی باریکی شود.
هوش مصنوعی: اکنون همه به پشت به سمت آفتاب مینشینند و روی خود را به طرف در و مقام موفقیت میآورند.
هوش مصنوعی: زیربنای این شعر به تصویر میکشد که نیکی و انصاف به مانند نوک دوکی است که در دستان بیوهزنان قرار دارد و به آرامی بینگیخته میشود. در اینجا، نشاندهندهی تلاشی است که برای حفظ خوبی و عدالت حتی در شرایط سخت و نامساعد وجود دارد. مانند تیغی که در دل کوهسار پنهان شده، انصاف و راستی نیز ممکن است در دل مردم به دور از چشمها و زرق و برقهای دنیای مادی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: سلطان شرع، فردی بزرگوار و محترم است که پایهگذار دین و نشانهگر حاکمیت است. او به عنوان یک امام، نمایندهای برای مردم و دین خود به شمار میرود.
هوش مصنوعی: هرچند که الفاظ او به چارچوبهای کتاب محدود شدهاند، اما مانند آبی روان در جهان، آزاد و جاری هستند.
هوش مصنوعی: اگر میلیاردها سال هم بگذرد و سرش را بر سنگ محکم بگذارد، نخواهد توانست کلامش را به زیبایی و عمق گوهر گرانقیمتی که از زبانش خارج میشود، برساند.
هوش مصنوعی: زمانی که نام قلم او را میشنود، همانند رمح (نیزه) خود را به زمین میزند و آرام میگیرد، همچون شاخ خیزران که به ملایمت خم میشود.
هوش مصنوعی: از این به بعد، دیگر کسی که در بازار فتنه نقش داشت، در زمان خلق تو دیگر قدرتی ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که خاک پای تو تیره و کثیف شده است، اما اگر به این لحظه نگاه کنیم، هنوز آسمان میتواند روشنتر از این باشد و از آن آب زلال و پاکی برخوردار است. در واقع، با وجود وضعیت کنونی، روشنایی و پاکی هنوز هم امکانپذیر است.
هوش مصنوعی: سر بریده به سوی آب سیاه رفت، مانند قلمی که با تو نیست و هیچ کس مثل تو یک زبان صحبت نمیکند.
هوش مصنوعی: از این پس اگر باران تیر هم بر سر بیندازد، به لطف تو دیگر دچار مشکل نخواهم شد و خانهام آسیب نخواهد دید.
هوش مصنوعی: قلم تو مانند نویسندهای است که توانایی حل و فصل مسائل را دارد و از دل نامشخصها، به شیوهای معنادار، نشانههایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که در گردن دشمن، رسی مانند دوات میاندازند، به گونهای که او را به راحتی مهار کنند، مانند این است که در کتف شخصی از مشک، پارچهای elegant آویزان است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، همیشه در حال تلاش و جستجو هستم، چرا که قلم من به خاطر تو همیشه در حال نوشتن است.
هوش مصنوعی: زیبایی و تسلط بر دل و روح تو باعث شده که عشق به تو در دل من شعلهور شود تا جایی که از شدت آن، تمام وجودم به درد آمده است.
هوش مصنوعی: دست تو مانند لولهای است که فیض و نعمت الهی از آن جاری میشود و نوشتههای تو در این مسیر بهسان بارانی است که از ناودان میریزد.
هوش مصنوعی: کاغذ تبدیل به نشانی از تیر شد که به سوی چشمان روشن و سپید تو میآید، همانطور که دشمنان به ما حمله میکنند.
هوش مصنوعی: جان دشمن توست، پس از زندگیات آزاد شو تا او نتواند جان تو را بگیرد.
هوش مصنوعی: از حسادت تو، بخت تو به سراغ ضحاکان رفت و به میزبان خلقی برترین تبدیل شد.
هوش مصنوعی: آنها با خون و گوشت دشمنش، دستهای خود را رنگ حنا کردند و سفرهای را تزئین نمودند.
هوش مصنوعی: زمانی که عدل و انصاف تو اینگونه باشد که گرگ، با چنگال خود، بر پشت میش شانه کند، اگر لباس چوپان کمی هم کج و معوج باشد، چه بر سر این میش خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: اگر حتی آفتاب نتواند از راه بام برود، چون تو به قدری باعظمت هستی که زمانه برایت سایبان درست کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نظر تو به آرامی مانند آب است، نباید عجله کنی؛ زیرا اگر زود اقدام کنی، ممکن است مانند آتش، جوانیات را بسوزاند.
هوش مصنوعی: جان او از بخشت تو سبک شد و هزینه شد، مانند طلا که بر روی هر کسی که تو با ترازوی خود سنگینی کنی، دل او سنگین میشود.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در ارتباط با طلا و ثروت است، همچون پرندهای که سرش را بر آستان میگذارد، در زندگی خود به دنبال احترام و التماس است.
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهی با دشمنی خود حساب و کتابی داشته باشی، مانند این است که گردنبند را از گردن برمیداری.
هوش مصنوعی: خاک این دنیا به خاطر اشکهای سختی و دلتنگی تو به گل و خوشبو تبدیل شده است، و به برکت توست که اینجا پر از زیبایی و رنگارنگی است.
هوش مصنوعی: ای سرِ بلند و با افتخار، که به خاطر ستایش تو، مدح خوانی همچون زبان به کام رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر به تأخیر وارد شوی و خود را نشان دهی، نگران نباش که من فکر میکنم به خاطر بیتوجهیات است.
هوش مصنوعی: برخی از افراد از بیان ستایش و تمجید تو خودداری میکنند، زیرا از شرم این که خودشان به خوبیها نمیرسند و رفتارشان مناسب نیست، به کلمات تو اشاره نمیکنند.
هوش مصنوعی: دریا در زیبایی و عمق خود در میان تمام موجودات مشهور است و وقتی که برمیگردی، ابر مانند جواهری را به نمایش میگذارد که گوهری از دل خود به بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: چشم دشمن تو همیشه بر تو و مراقب تو است، پس همیشه مواظب باش و از دست همگان دوری کن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود شهاب، سمبل نور و روشنایی، در شهر به مانند کافور است که در روی زمین به طور پنهانی وجود دارد. به عبارتی دیگر، نمادی از روشنی و اعتبار که شاید به ظاهر دیده نشود، اما تأثیر آن در محیط پیرامون حس میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.