درد دل مرا چو اطبا دوا کنند
درمان درد ما لب لعل شما کنند
بیچارگان شوق که بینند روی او
این بس بود ز دور که او را دعا کنند
شاهان چو در گذار ببینند خسته ای
از روی مرحمت نظری بر گدا کنند
آنان که سکّه ی غم عشقش همی زنند
شاید که خاک را به نظر کیمیا کنند
خاک کف سمند ترا در دو چشم جان
صاحب دلان ز بهر دوا توتیا کنند
یارب چرا ز وصل ببستند در به ما
باشد که هم ز لطف، در بسته وا کنند
کام دلم در آن لب چون نوش دلبرست
زآن لب مگر مراد جهانی روا کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات و آرزوهای عاشقانه خود میپردازد. او از پزشکان میخواهد که درد دلش را درمان کنند و درمان درد عاشقیاش را در لبهای معشوقش میجسته است. او به بیچارگان و شوق دیدن روی محبوب اشاره میکند و میگوید که دعا کردن از دور هم برایشان کافی است. همچنین، او به شاهان اشاره میکند که با محبت به بینوایان نگاهی میکنند. شاعر از غم عشق سخن میگوید و امیدوار است که خاک پای معشوق تبدیل به طلا شود. او از خداوند میخواهد که درهای وصال را به روی او باز کند و در نهایت، شوق و آرزویش را برای رسیدن به لب محبوب که مانند نوشی شیرین است، ابراز میکند.
هوش مصنوعی: کسانی که به درد دل من گوش میدهند، مانند پزشکان هستند که دردی را درمان میکنند. اما درمان اصلی درد من، لبهای شیرین و زیبای شما هستند.
هوش مصنوعی: بیچارگان شوق فقط با دیدن روی او به اندازهی کافی به خوشحالی میرسند و همین وجههی دوری او باعث میشود که برایش دعا کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهان در مسیر خود به شخصی خسته و زحمتکش برخورد کنند، با لطف و مهربانی به او نگاهی میاندازند و به او توجه میکنند.
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر عشقش غمگین هستند، شاید بتوانند به نوعی خاک را به طلا تبدیل کنند.
هوش مصنوعی: جوانان دلسوخته، برای درمان درد خود، خاک پای اسب تو را در چشمانشان مینهند و به آن ارزش میدهند.
هوش مصنوعی: ای خدا، چرا درِ وصل را به روی ما بستهاند؟ امید است که به لطف خود، این در بسته را بگشایند.
هوش مصنوعی: دل من از آن لب مانند نوش خوش است، کاش دنیا را با خواستهام برآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پیشوای شرع که ایناء روزگار
از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند
ارباب فضل ملتزم منّتی شوند
در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند
احوال روزگار از آن شد که بعد ازین
[...]
آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند
از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند
گر کام اوست ریختن خون عاشقان
آن به که کامش از دل شیدا روا کنند
بیهوده رنج می برد از دست ما طبیب
[...]
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند
دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
[...]
آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند
جانها به جای جامه به بویش قبا کنند
آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »
مس را به التفات نظر کیمیا کنند
ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی
[...]
آنانکه خاکرا بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشی چشمی بما کنند
دستار هر دو روز همان به که وا کنند
چندین گره بعقد شاید رها کنند
رختی که میخری بستان زود ز آشنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.