سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
کینهٔ ما را به دل همچون شرر در سنگ داشت
شب که در فکر دهانش غنچه بودم تا سحر
وسعت آباد دلم را جوش معنی تنگ داشت
نامهٔ شوق مرا از دست قاصد می برد
دلبری کز بردن نامم زبانش ننگ داشت
من کجا و تاب استغنای او جویا کجا
سرگرانی های نازش کوه را بی سنگ داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر از زیباییهای معشوقش و تأثیر آن بر خود میگوید. زلف و خط معشوق در او احساساتی را ایجاد میکند که نشاندهنده جدال درونی اوست. شاعر با وجود اینکه در خاک محبت معشوقش قرار دارد، اما کینهای نیز در دلش موج میزند. او در شبهای پر از فکر و خیال، به عمق محبت و آرزوهایش پی میبرد. نامهای که از او به عشقش فرستاده میشود، با توهین به قاصدی که نام او را میبرد، مواجه است. شاعر به تردید و ناتوانی خود در برابر جذابیت و شخصیت معشوق اعتراف میکند و تأکید میکند که ناز و زیبایی معشوق به قدری زیاد است که حتی کوهها نیز در برابر آن بیفایده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: زلفهای جانان با زیبایی و خوشخطی خود، دلها را آرام میکرد. اما گویی از پریشانی و اندوه، با خود و سایهاش در حال جدال بود.
هوش مصنوعی: زیبایی پنهان تو مانند شمعی است که در زیر دامان پرندهای، رنگ و نور خاصی دارد و به دلیلی که شاید در زیر زمین است، همیشه در حال شوخی و بازی است.
هوش مصنوعی: با اینکه ما در مسیر او قرار گرفتیم و به خاک پایش تبدیل شدیم، اما در دلمان کینهای همچون جرقهای در سنگ باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در شب وقتی که به فکر چهرهاش بودم، تا صبح دلم پر از آرزو و حس و حالهای شگرف بود، اما در عین حال احساس میکردم که این حسها برایم کوچک و محدودند.
هوش مصنوعی: نامهای که پر از شوق و اشتیاق است، توسط پیامآور به دست دیگری میرسد، اما زیبایی او به قدری است که نمیخواهد نام مرا به زبان بیاورد، زیرا برایش عیب و ننگ محسوب میشود.
هوش مصنوعی: من کجا و توانایی بینیازی او کجا؟ من چهطور میتوانم به دنبال جذبهها و زیباییهای او بروم، در حالی که او مانند کوهی است که بدون سنگ و سختی نمیتوان به آن رسید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
طفل اشکی همکه میدیدم به دامن سنگ داشت
عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم
نغمهٔ عیش ابد این ساز بیآهنگ داشت
با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.