گنجور

 
ابن یمین

گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست

باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست

نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند

بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست

گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک

خفته در سایه ابروی تو بیماری هست

گنج حسنت بطلب آورم ایدوست بدست

گر چه از هر طرفش غاشیه گون ماری هست

شادی وصل تو گر بهره دل نیست مرا

چه توان کرد غم هجر توأم باری هست

بر خود میندهی بارم و این خوش که مرا

بر دل از سیم سرین تو گرانباری هست

زین پس از ابن یمین گشت دلم فارغ از آنک

شب و روزش ز غم عشق تو دلداری هست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

[...]

ابن یمین

گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو

نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست

چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش

هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست

روز و شب منتظر حارث و وارث باشد

[...]

سیف فرغانی

همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست

یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست

دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب

که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست

ای تماشای رخت داروی بیماری عشق

[...]

نظام قاری

مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست

مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست

یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست

گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست

[...]

وحشی بافقی

تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست

طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست

با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد

کز من و جان منش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وحشی بافقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه