گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
خفته در سایه ابروی تو بیماری هست
گنج حسنت بطلب آورم ایدوست بدست
گر چه از هر طرفش غاشیه گون ماری هست
شادی وصل تو گر بهره دل نیست مرا
چه توان کرد غم هجر توأم باری هست
بر خود میندهی بارم و این خوش که مرا
بر دل از سیم سرین تو گرانباری هست
زین پس از ابن یمین گشت دلم فارغ از آنک
شب و روزش ز غم عشق تو دلداری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و درد جدایی و فراق میگوید و بیان میکند که هر چند دردی از غم معشوق دارد، اما در عین حال هیچ یاری جز او ندارد. او به وفاداری و وفاداری دل به معشوق اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از محبت او دور شود. شاعر احساس میکند که حتی با وجود رنج و سختی، عشق او باعث گرانباری و ارزش در دلش شده است. در نهایت، او از دلسردی و غم عشق خود میگوید و میفهمد که زندگیاش همیشه با یاد معشوق است.
هوش مصنوعی: هر چند که هر لحظه از غم تو دلم در رنج و درد است، اما اگر غیر تو کسی جز تو به من کمک کند، باز هم خوشحال نخواهم بود.
هوش مصنوعی: هرگز از تیغ تو دور نخواهد شد، زیرا بلبل هرگز در پی گل نمیافتد مگر اینکه خاری وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر خط زیبای تو فریبنده باشد، از آن روست که در سایه ابروی تو، بیماریی وجود دارد که در خواب است.
هوش مصنوعی: من به دنبال زیبایی و خوبیهای تو هستم، هرچند که در اطراف آن ممکن است خطراتی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر بابت وصل تو خوشحالی نصیبم نشود، چه کار میتوانم بکنم؟ غم دوری تو برایم همیشه وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی بر خود تکیه میکنی و بار سنگینی را به دوش میگذاری، خوشحالم که این سنگینی از عشق و محبت تو بر دلم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: از این پس دل من از غم عشق تو آسوده خواهد بود، چرا که شب و روز برایم پر از آرامش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو
نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست
چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش
هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست
روز و شب منتظر حارث و وارث باشد
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.