مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
در جواب او
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
آورم وصف غز چمته مردان بمیان
تا همه خلق بدانند که زباری هست
نه عجب سوزن اگر گشت رفیق والا
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
انکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب
تانکردست بپا برویش انکاری هست
صفت جامه نه چیزیست که مخفی ماند
داستانیست که در هر سربازاری هست
نه دلم میل بان دامک سردارد و بس
که بهر حلقه آن دام گرفتاری هست
قاری این عقد بدستار مدان بی سری
غالب الظن من آنست که اسراری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس تنهایی و وابستگی عمیق گوینده به دوستی اشاره دارد. گوینده به دوستش میگوید که پس از او هیچ یاری ندارد و تمامی کارهایش تنها با یاد و ذکر او انجام میشود. وی همچنین از معانی و رازهای خاصی در زندگی و روابط انسانی سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که وابستگیهای عاطفی و تأثیرات دوستان در زندگی قابل انکار نیست. این شعر به جستجوی حقیقت و شناخت عمیقتر انسانها اشاره دارد و در نهایت میگوید که هر ارتباطی دارای رازها و داستانهای خاص خود است.
هوش مصنوعی: ای دوست، نشنیده بگیر که بعد از تو کسی به کمک من خواهد آمد؛ من در شب و روز جز یاد تو کار دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: نشنو ای جبه که هیچ یاری جز پیراهن من نیست، یا هیچ کار دیگری جز پیچش دستاربند من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بگویی که در این کار زوال و از بین رفتن وجود ندارد، در و دیوار شاهدانی هستند که خلاف این را میگویند.
هوش مصنوعی: میخواهم درباره ویژگیهای ارزشمند و برجسته مردان صحبت کنم تا همه مردم متوجه شوند که مردانگی و شجاعت وجود دارد.
هوش مصنوعی: جای تعجب نیست اگر سوزن هم به دوستی بپیوندد، زیرا همه میدانند که در جمع گلها، همیشه یک خار وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به پیرمرد عیب نمیگیرد و به او احترام میگذارد، باید پایش را روی او بگذارد و ادعای انکار نکند.
هوش مصنوعی: ویژگی لباس چیزی نیست که پنهان بماند، بلکه داستانی است که در هر بازار و مکانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: نه دلم میلی به آن حلقه و زنجیر سرد دارد، زیرا که به خاطر آن حلقه، گرفتار بیپایانی شدم.
هوش مصنوعی: این خوانندهی این عزا را کماهمیت نداند، زیرا به احتمال زیاد من آنم که رازهایی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست
درد را با دل سودا زده ام کاری هست
قفل الماس بیارید که زخم دل ما
سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست
این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.