هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است
سرو در بستر و خورشید به بالین من است
هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او
ماه را بین که غرامتکش پروین من است
عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمینذقنان
گرچه کفر است ولیکن چه کنم دین من است
تا فتاده است مرا از لب تو شور به سر
همه جا وصف سخن گفتن شیرین من است
حور طوبی قد اگر خواندمت ای شوخ مرنج
این قصور از طرف پستی تخمین من است
دزد اگر زلف تو و حاکم اگر مفتی شهر
آنچه مانَد به کمند این دل مسکین من است
نه عجب خواست ز جیحون غزل ار مجدالملک
که خداوند سخن خامهٔ مشکین من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عاشقانههای خود و احساسات عمیقش سخن میگوید. او هر شب را در اندیشه معشوقش سپری میکند و عشق و تمکین او را به تصویر میکشد. اشاره به زیبایی و جذابیت معشوق و همچنین اشکها و غمهایش نشاندهنده شدت عشق اوست. شاعر به بهانههای مختلف به توصیف عشق و زیباییهای معشوق میپردازد و اعتراف میکند که گرچه عشق ممکن است به کفر تعبیر شود، اما خودش را نمیتواند از آن رها کند. همچنین، او به پستی و بلندیهای عشق و تأثیر آن بر دلش اشاره میکند و در نهایت به قدرت کلام و هنر شاعری اشاره میکند، که همچون اشعارش، همواره با زیبایی به یادگار میماند.
هوش مصنوعی: هر شبی که آن پسر به خاطر محبت من آماده است، مانند درخت سرو در کنار من است و مثل خورشید در کنارم قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که اشک مرا مشاهده کرد، خواست تا چهرهی او را ببیند. زیرا زیبایی او همچون ماه است و من به خاطر او داغدار و غمزدهام.
هوش مصنوعی: عشق و بازی با موی زلف معشوقههای خوشچهره، اگرچه ممکن است گناه باشد، اما من نمیتوانم از آن دست بکشم زیرا این عشق بخشی از اعتقادات و باورهای من است.
هوش مصنوعی: هرجا که هستم، شور و حالی که از لب تو گرفتهام، وصف گفتوگوهای شیرین من به گوش همه میرسد.
هوش مصنوعی: اگر من در وصف زیباییات سخنرانی کنم، ای نازنین، ناراحت نشو، زیرا قضاوت من ناشی از کمفهمی و ضعف نظر من است.
هوش مصنوعی: اگر دزد زلف او را ببیند و حاکم هم قاضی شهر باشد، هر چیزی که در دام بیفتد، تنها دل بیچاره من است.
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد که جیحون خواسته باشد غزلی از مجدالملک را، زیرا خداوند خود سخن را با قلمی مشکی و زیبا به تصویر کشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان بین باید
وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان بینِ من است؟
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
[...]
نفس سوخته شمع سر بالین من است
مهر خاموشی من جام جهان بین من است
تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد
موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است
بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران
[...]
پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است
در سر کوی تو قربان شدن آیین من است
به فلاطون پی تعظیم فرو نارم سر
خشت بالای خم میکده بالین من است
بیستون را به فلاخن نهم از قدرت عشق
[...]
شادی هر دو جهان از دل غمگین من است
صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است
برهمن، صورت آن بت که تواش می جویی
معنیش نقش خیال دل سنگین من است
دو جهان یک قدح آب نماید به نظر
[...]
بندگی بر در مردان خدا دین من است
خاک راه همه عالم شدن آئین من است
توتیائی است عجب خاک ره اهل نظر
که در او روشنی چشم جهان بین من است
گر بسگبانی ایندر بپذیرند مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.