نفس سوخته شمع سر بالین من است
مهر خاموشی من جام جهان بین من است
تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد
موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است
بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران
عشرت روی زمین در دل غمگین من است
لنگر از خویش سرانجام دهد کشتی من
پله خواب، گران از دل سنگین من است
حسن از تربیت عشق شود عالمسوز
سرخی روی گل از نغمه رنگین من است
خواهد از نقش به نقاش رسانید مرا
اتحادی که در آیینه حق بین من است
بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
ناصح از ساده دلی در پی تسکین من است
شده ام خانه دربسته ز حیرت صائب
می خورد خون خود آن کس که سخن چین من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی عمیق و درونگرایانه است. شاعر از آلام و دردهای درونی خود میگوید و تصاویری از اندوه و تنهایی را به تصویر میکشد. او با تشبیهات زیبا از احساساتش سخن میگوید؛ مثلاً شمعی که نفسش سوخته است و مهر خاموشیاش نمایانگر غم و بیتفاوتی است. همچنین از جنگ میان روح و جسم، یتیمی دل و غم زمین صحبت میکند. شاعر به عشق و تأثیرات آن بر روی کائنات و زیباییها نیز اشاره میکند و در نهایت از سردرگمی و حیرت خود سخن میگوید که شبیه به خانهای دربسته است. این کلمات نهایتاً به جدائی و رنجی اشاره میکند که فردی که در حال غفلت و سخنچینی است، به خود روا میدارد.
هوش مصنوعی: نفس شمع در کنار من میسوزد و نشاندهندهی خاموشی من است و عشق و علاقهام به زندگی را به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تیغ به مانند بیدی از شدت مقاومت من میلرزد و موج بدون بال و پر از آرامش من سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: روی دل من مانند یک سنگ، احساس یتیمی و تنهایی میکنم. در حالی که در این دنیا، شادی و لذتهای زیادی وجود دارد، اما من درونم غمگین و ناراحت هستم.
هوش مصنوعی: کشتی من در نهایت به بندری خواهد رسید، اما خواب و افکار سنگین و ناامیدکنندهام مانع از پیشرفت و حرکت میشوند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت از پرورش عشق ناشی میشود، و سرخی و زیبایی گل هم به خاطر آوا و نغمههای دلنشین من است.
هوش مصنوعی: میخواهد مرا از تصویر به خالق تصویر برساند، اتحادی که در آینه حقیقت در وجود من وجود دارد.
هوش مصنوعی: دریا به راحتی از دستهای مرجان آرام نمیگیرد، و ناصح به خاطر سادگی و بیدقتیاش در تلاش است تا مرا آرام کند.
هوش مصنوعی: من به خاطر حیرت و سردرگمیام، مثل خانهای میشوم که درش بسته است. آن کسی که از من بدگویی میکند و سخنچینی میکند، خون دل خود را میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان بین باید
وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان بینِ من است؟
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
[...]
پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است
در سر کوی تو قربان شدن آیین من است
به فلاطون پی تعظیم فرو نارم سر
خشت بالای خم میکده بالین من است
بیستون را به فلاخن نهم از قدرت عشق
[...]
شادی هر دو جهان از دل غمگین من است
صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است
برهمن، صورت آن بت که تواش می جویی
معنیش نقش خیال دل سنگین من است
دو جهان یک قدح آب نماید به نظر
[...]
هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است
سرو در بستر و خورشید به بالین من است
هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او
ماه را بین که غرامتکش پروین من است
عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمینذقنان
[...]
بندگی بر در مردان خدا دین من است
خاک راه همه عالم شدن آئین من است
توتیائی است عجب خاک ره اهل نظر
که در او روشنی چشم جهان بین من است
گر بسگبانی ایندر بپذیرند مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.