شادی هر دو جهان از دل غمگین من است
صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است
برهمن، صورت آن بت که تواش می جویی
معنیش نقش خیال دل سنگین من است
دو جهان یک قدح آب نماید به نظر
جام جم نشئه ای از کاسهٔ چوبین من است
سرو درمانده به گل از هوس مصراعم
گل پریشان شدهٔ معنی رنگین من است
نه همین اهل جهان مدح و ثناخوان منند
که ملک با فلکش در پی تحسین من است
گریه و سوز و گداز و دل خرم چون شمع
مذهب و ملت و کیش من و آیین من است
کوه شد ریگ روان تا به کنارم آمد
بحر سیماب، نم موجهٔ تسکین من است
خاطری کز دو جهان کام امیدش نبود
نیست گر هست سعیدا دل مسکین من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر است که از دل غمگین خود، شادی هر دو جهان را میبیند. او میگوید که دلی غمگین دارد ولی همین دل، معانی و زیباییهای زیادی را در خود دارد. او به تصویرهایی از عشق، طبیعت و انسان اشاره میکند و بیان میکند که مدح و ستایشها تنها از سوی افرادی انجام میشود که به او وابستهاند. در نهایت، شاعر به حقیقتی تلخ اشاره میکند؛ اینکه اگر امید و آرزویی نداشته باشد، قلبش در غم و تنهایی باقی میماند.
هوش مصنوعی: شادی و سرور هر دو جهان از دل غمانگیز من نشأت میگیرد. این احساس، از هر چیزی در عالم آسمان خالصتر و روشنتر است.
هوش مصنوعی: برهمن، شکل و شمایل آن بتی که تو در جستجویش هستی، در واقع نماد آرزوها و احساسات درونی من است که با دل سنگین و غمناک من ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: دو جهان مثل یک لیوان آب به نظر میآید، و آن نشئهای که حس میکنم مربوط به کاسه چوبی من است.
هوش مصنوعی: درخت سرو که به خاطر زیباییاش معروف است، به ناچار به گل روی آورده، زیرا من همواره آرزوی گل را در سر دارم و این گل، نمایانگر حالتی سرگردان و رنگین در وجود من است.
هوش مصنوعی: نه تنها افرادی که در این دنیا از من تعریف و تمجید میکنند برای من ارزش دارند، بلکه ستارهها و آسمان نیز در تلاشند تا من را ستایش کنند.
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و دردناک من همچون شعله شمع است، که به مذهب، ملت و آیین من وابسته است و این عواطف بخشی از هویت من را شکل میدهند.
هوش مصنوعی: کوه به شکل ریگ نرم درآمد و به سمت من آمد دریا با آب نقرهای، که موجهای آرامشبخش آن برای من تسکیندهنده است.
هوش مصنوعی: خاطرهای که در آن دو جهان هیچ امیدی برایش وجود ندارد، دیگر وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد، خوشبختی به همراه ندارد و دل من، که دل یک انسان رنجکش است، در این میان ناراحت و غمگین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان بین باید
وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان بینِ من است؟
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
[...]
نفس سوخته شمع سر بالین من است
مهر خاموشی من جام جهان بین من است
تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد
موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است
بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران
[...]
پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است
در سر کوی تو قربان شدن آیین من است
به فلاطون پی تعظیم فرو نارم سر
خشت بالای خم میکده بالین من است
بیستون را به فلاخن نهم از قدرت عشق
[...]
هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است
سرو در بستر و خورشید به بالین من است
هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او
ماه را بین که غرامتکش پروین من است
عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمینذقنان
[...]
بندگی بر در مردان خدا دین من است
خاک راه همه عالم شدن آئین من است
توتیائی است عجب خاک ره اهل نظر
که در او روشنی چشم جهان بین من است
گر بسگبانی ایندر بپذیرند مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.