گنجور

 
سعیدا

شادی هر دو جهان از دل غمگین من است

صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است

برهمن، صورت آن بت که تواش می جویی

معنیش نقش خیال دل سنگین من است

دو جهان یک قدح آب نماید به نظر

جام جم نشئه ای از کاسهٔ چوبین من است

سرو درمانده به گل از هوس مصراعم

گل پریشان شدهٔ معنی رنگین من است

نه همین اهل جهان مدح و ثناخوان منند

که ملک با فلکش در پی تحسین من است

گریه و سوز و گداز و دل خرم چون شمع

مذهب و ملت و کیش من و آیین من است

کوه شد ریگ روان تا به کنارم آمد

بحر سیماب، ‌نم موجهٔ تسکین من است

خاطری کز دو جهان کام امیدش نبود

نیست گر هست سعیدا دل مسکین من است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است

غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است

دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان بین باید

وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان بینِ من است؟

یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر

[...]

صائب تبریزی

نفس سوخته شمع سر بالین من است

مهر خاموشی من جام جهان بین من است

تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد

موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است

بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران

[...]

قصاب کاشانی

پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است

در سر کوی تو قربان شدن آیین من است

به فلاطون پی تعظیم فرو نارم سر

خشت بالای خم میکده بالین من است

بیستون را به فلاخن نهم از قدرت عشق

[...]

جیحون یزدی

هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است

سرو در بستر و خورشید به بالین من است

هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او

ماه را بین که غرامت‌کش پروین من است

عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمین‌ذقنان

[...]

میرزا حبیب خراسانی

بندگی بر در مردان خدا دین من است

خاک راه همه عالم شدن آئین من است

توتیائی است عجب خاک ره اهل نظر

که در او روشنی چشم جهان بین من است

گر بسگبانی ایندر بپذیرند مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه