گنجور

 
جامی

چون ز فیض رشحات نم باران قدم

سربرافراخت نی از خاک نیستان عدم

کرد در خود نظری دید قبایی زقصب

تنگ بر قامت او دوخته خیاط کرم

لیک دانست که باپای فرو رفته به گل

هست در زیر قبا صد گره و بند به هم

گفت یارب بگشا این گره و بند وبده

دست لطفی که برآرم زگل و آب قدم

نایی اش کندقبا از بدن و پای زگل

گره و بند گشادش ز دل و جان دژم

لب نهادش به لب و چون زخودش یافت تهی

در وجود تهی از خود شده او زد دم

از دم خویش روان در تن او ساخت عیان

هر چه در پرده نهان داشت ز الحان و نغم

نی ازان بانگ و ندا گفت نباشد دم من

جز دم او و ازین دم نخورم هیچ ندم

بلکه من اویم و او من به مثل گرچه کشد

مدعی بر رخ ایمان من از کفر رقم

جامی اسرار مکن فاش که در مذهب قوم

نه زبان محرم این راز نماید نه قلم

همه دانند کز افشای چنین معنی رفت

صاحب قول انا الحق به سر دار ستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم

آبها جاری و می روشن و دلها بی غم

باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست

ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم

خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش

از پی فخر بدارند بزرگان عجم

پس من آری بتن خویش فرستم بر تو

مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم

تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی

[...]

منوچهری

چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم

وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم

بچگان زاد مدور تنه، بی‌قد و قدم

صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم

قطران تبریزی

تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم

آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم

از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید

چو پراکنده بمینا در دینار و درم

لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار

[...]

امیر معزی

موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم

بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم

همه جمع اند و به یک جای مهیا ‌شده‌اند

از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم

رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه