می زند راه دلم شکل سهی بالایی
که نمی بینمش از سروقدان همتایی
همچو گل ظاهرش از صفحه عارض لطفی
همچو مه لایحش از لوح جبین سیمایی
در صف تنگ قبایان و تنک پیرهنان
دیده حاسد ازو دور عجب رعنایی
همه پروانه شمع رخ اویند ولی
نیست از نخوت خوبی به کسش پروایی
خلوت من شود از پرتو رویش روشن
گر مددگار شود همت روشن رایی
زآستانش به سفر پای من از جا نرود
نیست در شهر چو من عاشق پابرجایی
جامی از مس وجود تو چه حاصل چو بر آن
کیمیایی نکند تربیت دانایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عاشقانهای عمیق و زیبایی است که شاعر به توصیف محبوبش میپردازد. او محبوب خود را به زیبایی یک گل و مه تشبیه میکند و از معصومیت و جذابیت او میگوید. شاعر احساس میکند که دلش به محبوبش وابسته است و حتی در میان جمع، چشمها به او خیره است. تمامی شباهتها و ویژگیهای خوب محبوبش او را به وجد میآورد، اما احساس میکند که هیچکس به اندازه او عاشق نیست. او همچنین به ارزش وجود محبوب و تأثیری که بر زندگیاش میگذارد اشاره میکند، و در پایان میگوید که دانش و معرفت بدون وجود محبوبش بیمعناست.
هوش مصنوعی: دل من راهی را میرود که شبیه به زیبایی دلنواز است، اما نمیتوانم او را ببینم، حتی از انسانهای بلندقد هم شباهتی ندارد.
هوش مصنوعی: مثل گل، چهرهاش بر اساس محبت و لطافتش جلوهگری میکند و همانند ماه، زیباییاش از پیشانیاش نمایان است.
هوش مصنوعی: در میان جمعیت کمجا و با لباسهای تنگ، چشمان حسود از زیبایی او دور است و در حیرت ماندهاند.
هوش مصنوعی: همه پروانهها به دور شمع زیبایی او میچرخند، اما هیچکس به خاطر زیباییاش نسبت به خودشیفتگیاش حسادت نمیکند.
هوش مصنوعی: با نور چهرهاش، اتاق من روشن میشود و اگر ارادهای قوی داشته باشم، میتوانم در دل تاریکیها کمک بگیرم و راه را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هرگز از درگاه محبوب دور نمیشوم و هیچکس همچون من در این شهر به عشق پایدار نیست.
هوش مصنوعی: اگر وجود تو مانند یک جام مسی باشد، چه فایدهای دارد اگر دانایی و خردی بر آن افزوده نشود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.