گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

ای فتنه چشم تو جهانی

می کن نظری به ناتوانی

پیوسته به قصد ما ز ابرو

تا گوش کشیده ای کمانی

هر کس برت آورد متاعی

ماییم و همین حقیر جانی

هستم سگکی بر آستانت

خرسند ز تو به استخوانی

سررشته عشق کی توان یافت

نایافته ازان میان نشانی

گر اشک چو در قبولت افتد

در پای تو ریزمش روانی

شد جامی ازان دهان و عارض

صاحب نظری و نکته دانی