گنجور

 
جامی

شدم ز مدرسه و خانقاه بیگانه

سر نیاز من و آستان میخانه

صدای ذکر ریایی نمی دهد ذوقی

خوشا نوای نی و نعره های مستانه

ز شیخ شهر چه می پرسی و محاسن او

که شرح آن نتواند به صد زبان شانه

کجاست ساقی پیمان شکن که بفروشیم

متاع توبه و تقوا به یک دو پیمانه

ز عشق گوی که افسانه ای ازین خوشتر

نگفته اند درین گنبد پر افسانه

بسوز بال و پر سعی تا بیاسیایی

به پای شمع دل افروز خود چو پروانه

ز تن پرست مجو سر اهل دل جامی

که نیست هر صدفی جای در یکدانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

تبارک الله ازین بخت و زندگانی من

که تا بمیرم زندان بود مرا خانه

اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود

همه دروغ نمودی مرا چو افسانه

چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی

[...]

مولانا

چو مست روی توام ای حکیم فرزانه

به من نگر تو بدان چشم‌های مستانه

ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است

که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه

دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر

[...]

اوحدی

پدید نیست اسیران عشق را خانه

کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه

چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم

که خسته شد جگر آشنا و بیگانه

نخست گفتمت: ای دل، به دام آن سر زلف

[...]

ابن یمین

پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد

ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه

چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من

اگر قبول کنی اینت پند فرزانه

تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
حافظ

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود

به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه