گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان

دیوانه جمال تو خیل پریوشان

خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک

روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان

دی می شدی سواره و من بوسه می زدم

هر جا ز نعل اسب تو می یافتم نشان

مردم ز شوق آن لب میگون خدای را

کز جام نیم خورد خودم جرعه ای چشان

روبد ره تو سنبل مشکین چو بگذری

بر طرف باغ زلف معنبر به پاکشان

بستی نقاب و صولت صبرم فرو شکست

بنمای روی و شعله شوقم فرونشان

جامی که مرد تشنه لب از شوق لعل تو

می نوش و جرعه ای دو سه بر خاک او فشان

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

شاگرددست تست،از آن ابر دُر فشان

آنجارودکه دست تواو را دهد نشان

مولانا

آن کیست ای خدای؟ ک‌از این دام ِ خامُشان

ما را همی‌کَشد به سویِ خود کشان کشان

ای آن‌که می‌کَشی تو گریبان ِ جان ِ ما

از جمع ِ سرکشان به‌سویِ جمع ِ سرخوشان

بگرفته گوش ِ ما و بسوزیده هوش ِ ما

[...]

جامی

رفتی و دیده ام به وداع تو خون فشان

جان و دل از قفای تو در خاک و خون کشان

ای چشمه حیات ز شوق تو سوختم

بازآ روان و آتش شوقم فرونشان

دل بسته هوس چه زنم لاف عشق تو

[...]

امیرعلیشیر نوایی

رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان

هست از علوشان برهش فرق سرکشان

مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند

با صد هراس و بیم به کوی پریوشان

خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده

[...]

اهلی شیرازی

خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان

جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان

صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست

تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان

تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه