ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان
دیوانه جمال تو خیل پریوشان
خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک
روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان
دی می شدی سواره و من بوسه می زدم
هر جا ز نعل اسب تو می یافتم نشان
مردم ز شوق آن لب میگون خدای را
کز جام نیم خورد خودم جرعه ای چشان
روبد ره تو سنبل مشکین چو بگذری
بر طرف باغ زلف معنبر به پاکشان
بستی نقاب و صولت صبرم فرو شکست
بنمای روی و شعله شوقم فرونشان
جامی که مرد تشنه لب از شوق لعل تو
می نوش و جرعه ای دو سه بر خاک او فشان