به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم
دریغم آید اگر در گل و سمن بینم
اگر چه دنیی و عقبی کنند بر من عرض
من آستان تو بر هر دو کون بگزینم
من و دعای تو همواره این بود کارم
من و هوای تو پیوسته این بود دینم
مگو به طرف چمن شو نظاره کن در گل
چو مرغ باغ نه من عاشق ریاحینم
مرا ز باغ چه آید ز گل چه بگشاید
چو شوق روی تو آشفته ساخت چندینم
به یک تبسم شیرین ازان لب نمکین
هزار شور فکندی به جان شیرینم
چه پرسیم چه کسی این همه تغافل چیست
سگ تو جامی شوریده حال مسکینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید. او میگوید که اگرچه در زندگی مشکلات و چالشهایی وجود دارد، اما عشق به معشوق بر تمام آنها غلبه دارد. شاعر به زیباییهای دنیوی و لذتهای زودگذر بیاعتناست و تنها آرزویش دیدن معشوق است. او احساس میکند که شوق او به معشوق باعث آشفته گیاش شده و لبخند معشوق برایش به شدت حیاتبخش و شیرین است. او به نوعی از بیتوجهی دیگران به خود گلایه میکند و خود را در وضعیت ناامیدی وصف میکند. کل اثر بیانگر عمق احساسات و وابستگی شدید شاعر به عشقش است.
هوش مصنوعی: اگر با چشمی که به خاطر تو دچار درد و رنج شده، خار و خس ببینم، برایم جای نگرانی نیست که گل و گلهای خوشبو را ببینم.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا و آخرت بر من فشار بیاورند، من در هر دو جهان به درگاه تو تکیه میزنم و انتخابم تو هستی.
هوش مصنوعی: من و دعای تو همیشه با هم بودهایم و کار من همیشه در پی خواستههای تو بوده است. دین من نیز همیشه در همین راستا قرار داشته است.
هوش مصنوعی: نگو به سمت چمن برو و در گلها تماشا کن، چون من همچون پرندهای در باغ، عاشق گلها هستم.
هوش مصنوعی: از باغ چه انتظاری دارم، وقتی شوق دیدن تو دل مرا مشوش کرده است.
هوش مصنوعی: با یک لبخند زیبا از آن لبهای نمکین، هزار حس شوق و شادی به جانم بخشیدی.
هوش مصنوعی: چه بپرسیم از کسی که این همه بیتوجهی میکند؟ من، این فرد بینوا، مانند سگی هستم که در حالتی گیج و پریشان به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم
گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم
بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح
[...]
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
[...]
سگی شکایت ایام با کسی میکرد
نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم
هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
[...]
چنین که غمزه خوبان نشست در کینم
مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم
حلال باد چو می خون من بر آن ساقی
که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم
چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر
[...]
نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.